تاریخ انتشار :جمعه ۲۵ قوس ۱۴۰۱ ساعت ۱۷:۰۰
کد مطلب : 262426
جزییات دردناک جنایت نیروهای ویژه انگلیسی در روستایی در ولایت نیمروز
هنگامی که نیروهای ویژه انگلیسیی در سال ۲۰۱۲ به یک خانه در ولایت نیمروز یورش بردند، پدر و مادر جوان آنها را کشتند و پسران نوزادشان را شدیدا زخمی کردند. یک تحقیق تازه نشان می‌دهد که فرمانده نیروهای ویژه این حادثه را به پولیس نظامی گزارش نداده و تاکنون مورد بررسی قرار نگرفته است. در افغانستان، اما درد یک خانواده هنوز التیام‌ نیافته است.
خبرگزاری صدای افغان(آوا) ـ سرویس بین‌الملل: بر اساس تحقیق بی‌بی‌سی، در شام ۶ آگوست ۲۰۱۲ عبدالعزیز ازبکزی در حویلی خانه فامیلی در افغانستان، برای آخرین شامی که با پسرش می‌خورد، نشست. در طرف دیگر سفره عبدالعزیز و همسرش، چهار فرزند از پنج فرزند و دو نوه کوچکشان نشسته بودند. شب هجدهم ماه رمضان بود. این خانواده باهم در خانه‌ای ساده در روستایی به نام «شش‌ آبا» در ولایت نیمروز زندگی می‌کردند.
آن روز مانند هر روز دیگر آغاز شده بود - یک سحری مشترک، قبل از طلوع آفتاب، روز روزه‌داران آغاز شد و اعضای خانواده سر کار رفتند. پسر بزرگ عبدالعزیز، حسین، خوراکه فروشی کوچکی را که اداره می‌کرد باز کرد. رقیه، همسر حسین از دو پسرک خردسال مراقبت می‌کرد نیز کارش را در خانه آغاز کرد. یکی از همسایه‌ها یک بز را برای آماده کردن افطار ذبح کرد.
آن روز تنها مورد غیرعادی به گفته این خانواده، ورود دو مهمان مرد ناشناس بود. اما عبدالعزیز احساس ناآرامی در مورد آن دو مرد داشت، حسین را صدا کرد که زود دکان را بسته و به خانه بیاید.
پس از غروب آفتاب، به دو مهمان غذا داده شد، آنها به طور جداگانه غذا خوردند و بدون حادثه‌ای ساعت ۱۰ شب رفتند. شب گرم تابستانی در «شش آبا» بود، خانواده بیرون غذا خوردند. پس از پایان شام، عبدالعزیز برخاست و گفت خسته است و می‌خوابد. به پسرش «شب بخیر حسین جان» به رقیه «شب بخیر دخترم» و به پسرها «شب بخیر پسران» گفت.
آن زمان پسرها کوچک بودند، عمران سه ساله و برادرش بلال فقط یک و نیم ساله بود. آنها حالا چیزی در مورد رخدادهای آن شب را به خاطر نمی‌آورند، این خانواده سعی کرده یک دهه پس از آن،  از دو کودک در برابر آن بدترین دهشت محافظت کند. آنها می‌دانند که قبل از خواب، پدرشان تشک‌هایشان را به داخل حیاط کشیده بود، چراکه گرمی هوای اتاق خفه‌کننده بود و آنها برای آخرین‌بار با پدر و مادرشان زیر ستاره‌ها به خواب رفته بودند.
 تا آن زمان، در سال ۲۰۱۲، بیش از یک دهه از آغاز جنگ نیروهای ائتلاف بین‌المللی در افغانستان می‌گذشت. واحدهای نیروهای ویژه از کشورهای اصلی ائتلاف مرتبا در حال انجام «عملیات بازداشت عمدی» بودند که به «ماموریت‌های کشتن/گرفتن» نیز معروف است. این نیروها به طور معمول پس از تاریکی هوا با هلیکوپتر پرواز کرده و حملات سریعی را علیه اهداف مشکوک طالبان انجام می‌دادند. حملات شبانه نیروهای انگلیسیی معمولاً توسط «اس‌ای‌اس» (نیروی هوایی ویژه) یا «اس‌بی‌اس» انجام می‌شد که به عنوان واحدهای ویژه خیلی مورد احترام ارتش انگلیس و نیروی دریایی سلطنتی است.
اما در آن زمان مردم انگلیس بی‌خبر بودند، که افراد نیروهای هوایی ویژه قبلاً در بالاترین سطوح نیروهای ویژه مظنون به کشتن غیرقانونی مردان افغانستانی تسلیم و بازداشت شده بودند، که بعدها با گزارش‌های ساختگی این قتل‌ها را پنهان کردند.
یک تحقیق برنامه پانورامای بی‌بی‌سی که در اوایل سال جاری منتشر شد، نشان داد که یک واحد نیروهای هوایی در یک دوره شش ماهه ۵۴ نفر را در شرایط مشکوکی کشته‌اند. این روند سبب شد یکی از عالی‌رتبه‌ترین افسران نیروهای ویژه انگلیس در یادداشت محرمانه به رئیس نیروهای ویژه هشدار دهد که گویا این یک «سیاست عمدی» کشتن بازداشتی‌ها است، به گفته او، «حتی زمانی که آنها [افغان‌ها] کار تهدیدآمیزی نکردند» انجام می‌شود.
یکی از این یورش‌های «کشتن/گرفتن» در خانه خانواده عبدالعزیز در حال اجرا بود. حدود ساعت ۳ صبح، هلیکوپترهای نظامی انگلیسیی از آسمان تاریک نیمروز رسیدند و بیرون روستا نشستند. نیروهای ویژه روی زمین فرود آمده و به سمت محل خواب خانواده حرکت کردند. عبدالعزیز با اولین شلیک گلوله از خواب بیدار شد و در عرض چند دقیقه سربازان خارجی در اتاق او بودند و او را روی زمین هل داده، دستبند زدند و چشمانش را بستند.
عبدالعزیز می‌گوید: «از آنها خواهش کردم بگذارند به جایی که پسر و عروس و فرزندانشان در آنجا خوابیده بودند، بروم.» «من فریاد دو دخترم را می‌شنیدم  که کمک می‌‌خواستند. هیچ‌کس به آنها کمکی نمی‌کرد. نمی‌توانستم کاری برای فرزندانم انجام دهم».
هرج‌ و مرج کامل در خانه خانواده روستایی برپا شده بود. به گفته او، آنها چشم عبدالعزیز را بسته، کتکش زدند و بازجویی کردند. او گفت سربازان خارجی از او در مورد مهمانانی که پیش‌تر آن روز به خانه آنها آمده بودند، می‌پرسیدند. او را در آن مدت با چشمان بسته در داخل نگه داشتند.
واحد نیروهای ویژه به خانه همسایه هم رفته بود که مردی بدون همسر به نام لعل‌محمد با شش پسر و سه دخترش در آنجا زندگی می‌کردند. یکی از پسرانش، محمد، که در آن زمان ۱۲ سال داشته است، به بی‌بی‌سی گفت افراد مهاجم او و برادرانش را بیرون آورده و بازداشت کردند. او را با چشم‌بند بستند و - احتمالاً به دلیل سن کم - جداگانه به خانه حسین بردند و تا آخر عملیات در آنجا نگهداشتند.
تنها پس از آن که آن نیروها از روستا خارج شدند، ساعاتی بعد بود که عبدالعزیز توانست چشم بند خود را بردارد و به در روشنایی صبح به محلی که حسین و رقیه و پسران در آن خوابیده بودند، برود. او گفت: «همه‌جا خون بود، ملحفه‌ها و تشک‌ها آغشته به خون بودند». به گفته اعضای هر دو خانواده که اجساد حسین و رقیه را دیدند، هر دو از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفته بودند. رختخواب عمران و بلال خون آلود بود، اما پسرها آنجا نبودند.
محمد دوان دوان به خانه خود در همسایگی آنها برگشت، جایی که آخرین بار برادران بزرگترش را که توسط سربازان بازداشت شده بودند دیده بود. او گفت که او محمد ولی ۲۶ ساله و محمد جمعه ۲۸ ساله را در داخل خانه پیدا کرد که بر اثر اصابت گلوله در ناحیه سر کشته شده بودند. سایر اعضای خانواده گفتند به این دو از فاصله نزدیک به سرشان شلیک شده بود و به نظر می‌رسد تصویری از جسد محمد ولی که بی‌بی‌سی مشاهده کرده یک زخم در سرش دیده می‌شود.
گزارش محمد ظاهراً منعکس کننده روند قتل‌هایی است که قبلاً باعث ایجاد سوءظن در میان افسران ارشد نیروهای ویژه شده بود.
او گفت: «به خدا قسم می‌خورم، برادرانم کشاورز بودند. آنها از صبح تا شب کار می‌کردند. نه با طالبان بودند و نه با دولت. آنها بی دلیل کشته شدند».
بنا به گفته‌های عبدالعزیز و سایر اعضای خانواده که اجساد حسین و رقیه را دیده‌ بودند، چشمانشان بسته و چانه‌هایشان را با پارچه‌ای که از زیر آرواره تا دور سر بسته شده بود بسته بودند، شاید برای اینکه تیم مهاجمان از صورت آنها عکس دقیق بگیرد. این یک روش استاندارد پس از یک تیراندازی مرگبار برای عکاسی است.
به گفته خانواده، ظاهرا والدین جوان در رختخواب خود کشته شده‌اند. معلوم نیست قبل از مرگ از خواب بیدار شده بودند یا نه. خانواده در ابتدا عمران و بلال را هم مرده در نظر گرفتند. اما پسرها با نیروهای ویژه به بیرون منتقل شده بودند، بلال یک ساله با اصابت گلوله به صورت و کتف، و عمران سه ساله با زخم گلوله از ناحیه شکم، برای زنده‌ماندن خود در خردسالی تقلا می‌کردند.
پس از حمله، یکی از فرماندهان نظامی انگلیس تصمیمی گرفت. براساس قوانین انگلیس، فرماندهان موظفند پولیس نظامی را در صورتی که احتمال ارتکاب تخلف شماره ۲ توسط فردی تحت فرمان آنها وجود داشته باشد، اطلاع دهند. جرایم جدول شماره ۲ جرایم جدی مانند قتل غیرقانونی و صدمات شدید بدنی هستند. این دستورالعمل به افسران فرماندهی می‌گوید شرایطی که باید فقط «به یک انسان عاقل نشان بدهد که ممکن است تخلف جدول شماره ۲ انجام شده باشد» تا آنها را از نظر قانونی ملزم به ارجاع حادثه به پولیس نظامی کند. این یک روند قانونی است که در نظر گرفته شده است.
در «شش آبا»، یک زن در میان کشته‌شدگان بود و دو نوزاد پسر نیز هدف گلوله قرار گرفتند. یک گزارش شبکه خبری افغانستان که در روز حمله منتشر شد، به نقل از والی محلی گفت که نیروهای خارجی «شش غیرنظامی» از جمله «دو کودک» را کشته و زخمی کردند. یک بازپرس سابق پولیس نظامی سلطنتی به بی‌بی‌سی گفت بر اساس اطلاعات موجود، «بدون هیچ سؤالی در ذهنم این حادثه باید به پولیس نظامی ارجاع می‌شد».
اما بی‌بی‌سی دریافته است که این حمله هرگز به پولیس نظامی ارجاع نشده است و هیچ‌کس خارج از نیروهای ویژه انگلیس مورد تحقیق قرار نگرفته است. پولیس نظامی سلطنتی (ار‌ام‌پی) به ما گفت به نظر نمی‌رسد در آن زمان از حمله شش آبا مطلع شده باشند و اکنون در حال بررسی این رویداد «در نتیجه مستقیم» تحقیقات بی‌بی‌سی هستند.
هنگامی که پرسیده شد، وزارت دفاع انگلیس تأیید کرد که نیروهای انگلیسی در این حمله شرکت داشتند و بررسی رویداد جدی یا سی‌ای‌آر (بازبینی داخلی که به‌طور خودکار پس از اینکه عملیات به صورت جدی اشتباه می‌شود) انجام شده است، اما آن فرمانده تصمیمی برخلاف ارجاع حادثه به پولیس نظامی گرفته بود.
بی‌بی‌سی از وزارت دفاع و پلیس نظامی سلطنتی «آرام‌پی» خواست تا درجه افسر فرماندهی را که این تصمیم را گرفته فاش کنند، اما هر دو از گفتن افشای آن خودداری کردند. بی‌بی‌سی یک سند محرمانه نیروهای ویژه داخلی را به دست آورده است که پروتکل تصمیم‌گیری در مورد ارجاع به پولیس نظامی را تنظیم می‌کند. به نظر می‌رسد نشان می‌دهد که پس از تکمیل سی‌ای‌آر، باید به مدیر نیروهای ویژه – بالا رتبه‌ترین افسر در نیروهای ویژه انگلیس - برای تصمیم‌گیری در مورد ارجاع حادثه مراجعه شود.
گزارش‌های اس‌ای‌آر تا حدی برای کمک به افسران فرمانده در تصمیم‌گیری در مورد لزوم ارجاع به پولیس نظامی در نظر گرفته شده بود. اما یک افسر ارشد پیشین ای‌ام‌پی که در زمان حمله در شش آبا خدمت می‌کرد و به شرط افشا نشدن نامش صحبت کرد، گفت که «مشکلات جدی» در سراسر نیروهای مسلح در مورد گزارش‌دهی وجود دارد.
او گفت: «به جای اینکه به عمق آنچه رخ داده و اصلاح رفتار مجرمانه بپردازند، سی‌آی‌آرها راهی برای پاکسازی یک حادثه از هرگونه تخلف می‌شوند.» او افزود: «برخی از افسران ارشد از سی‌ای‌آر به عنوان ابزاری برای جلوگیری از بررسی استفاده می‌کردند. به نظر می‌رسید که آنها در مورد عدم ارجاع تصمیم می‌گیرند و سپس برای توجیه آن تصمیم سی‌ای‌آر را می‌نویسند».
این افسر ارشد گفت که مشکل «گسترده» بود، اما نیروهای ویژه انگلیس «به عدم ارجاع قابل توجه بودند». بی‌بی‌سی حداقل سه مورد دیگر را شناسایی کرده است که سی‌ای‌ار توسط نیروهای ویژه انگلیس تکمیل شد، اما به آر‌ام‌پی ارجاع نشد. این افسر ارشد سابق گفت: «در نیروهای ویژه، "در خانه" (داخل بخش) نگه داشتن آسانتر است». به گفته او به خاطر اینکه آنجا «نظارت بسیار کمتری وجود دارد».
یک بازرس سابق آرام‌پی نیز گفت که از عدم ارجاع حمله شش آبا «تعجب نکرده است». او گفت: «می‌ترسم با توجه به تجربه‌ای که از این نوع پرونده‌ها دارم، تعجب نکنم که افسر فرمانده تصمیم بگیرد به پولیس اطلاع ندهد. اما واضح است که باید بررسی می‌شد.»
بی‌بی‌سی از وزارت دفاع انگلیس پرسید که آیا تاکنون کسی در مورد حمله شش آبا به طور رسمی تنبیه شده است، اما آنها از ارائه پاسخ خودداری کردند.
با طلوع فجر آن روز در ولایت نیمروز، هلیکوپترهایی که نیروها را آورده بودند با عمران و بلال، دو کودک خردسال زخمی به پایگاه بازگشتند. نیروهای ویژه همچنین برادر کوچک حسین، رحمت الله را که ۱۲ ساله بود، برده بودند.
رحمت در جریان این حمله بازداشت شده بود و او نمی‌دانست چه رخ داده است. وقتی سرانجام چشم‌بند او را در هلیکوپتر برداشتند، برادرزاده‌های خردسالش را دید. عمران سه ساله به‌هوش بود و گریه می‌کرد. رحمت به یاد می‌آورد: «به نظر می‌رسید که درد شدیدی دارد. او از من آب خواست، اما من آب نداشتم».
پسران به پایگاه‌های نظامی جداگانه فرستاده شدند. خانواده آنها اجازه نداشتند به جایی بروند که عمران سه ساله بود و او اولین دوره درمان خود را به تنهایی سپری کرد. سرانجام او را منتقل کردند و به دست عبدالعزیز و مادربزرگشان ماه بی‌بی سپردند که پسرها را دلداری دهد و سعی کند به آنها توضیح دهد که پدر و مادرشان از دنیا رفته‌اند.
عبدالعزیز گفت: «آنها برای فهمیدن خیلی کوچک بودند. عمران بیشتر گریه می‌کرد، شاید به خاطر درد، اما شاید چون حس می‌کرد که مادرش دیگر زنده نیست».
به عبدالعزیز در شفاخانه نظامی به خاطر زخمی شدن پسرانش غرامت پیشنهاد شد، اما او این پول را رد کرد. او گفت: «من در آن زمان حاضر نشدم از قاتلان سود ببرم، آنها زندگی ما را ویران کرده بودند».
وقتی پسرها مرخص شدند، پدربزرگ و مادربزرگشان آنها را به خانه به روستا بردند. آنها از آن زمان به همراه خواهر بزرگترشان هاجره در خانه‌ای که در آن تیراندازی شد، زندگی می‌کنند. آن‌ها چیزی از آن شب یا هفته‌های بعد از آن به یاد نمی‌آورند، اما بعد از اینکه عمران به خانه آمد در خواب شروع به جیغ زدن می‌کرد و در طول شب بیرون از خانه راه می‌رفت. او می‌گفت: «نمی‌دانم چرا این کار را می‌کنم. وقتی این اتفاق می‌افتد من خواب هستم و پدربزرگ یا مادربزرگم مرا به خانه می‌آورند».
عمران اکنون ۱۳ ساله است او یک خط زخم جراحی طولانی در جلوی نیم تنه و یک جای زخم در سمت چپ شکم و بافت زخم بیشتری در قسمت پایین کمرش دارد. چره‌های گلوله در داخل بدنش مانده است - از جمله یک قطعه بزرگ که در ستون فقراتش جا گرفته است. او به آرامی به جای زخم‌های روی شکم و کمرش اشاره کرد و گفت: «دویدن باعث دردم می‌شود و در شکمم احساس درد می‌کنم. در زمستان نیز درد بیشتری احساس می‌کنم و وقتی تابستان می‌شود راحت می‌شوم».
بلال ۱۱ ساله است. بر اثر اصابت گلوله‌ای که به فاصله میلی‌متری از چشم چپ به او اصابت کرده، زخمی بر روی صورتش دیده می‌شود و زخمی بر روی شانه‌اش است که گلوله دیگری به او اصابت کرده و ترکش گلوله‌ای در استخوانش باقی مانده است. او گفت که وقتی زیاد از دستش استفاده می‌کند بازویش درد می‌گیرد و جای زخم روی صورتش یادآور دائمی است از اینکه چقدر به مرگ نزدیک شده است.
عمران و بلال در مورد پدر و مادر خود زیاد صحبت نمی‌کنند. آنها هیچ خاطره‌ای از حسین و رقیه ندارند، بنابراین از دست دادن آنها با احساس کلی نبود پدر و مادر تعریف می‌شود. عمران گفت: «کاش امروز مادر و پدرمان پیش ما بودند تا می‌توانستیم به شهر برویم و مانند بچه‌های دیگر از آن لذت ببریم».
https://avapress.net/vdcj88e8muqemxz.fsfu.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما