تاریخ انتشار :دوشنبه ۱۷ سنبله ۱۳۹۳ ساعت ۰۰:۵۱
کد مطلب : 98327
‌اپوزیسیون، ناز و نیاز حیات دموکراتیک
تجربه سیاسی ما و دیگر مردم جهان نشان میدهد، کنشگران سیاسی با مدعیات تازه، نقد گذشته وحال، وعده و وعید های بزرگ که مقبولیت و جذابیت همگانی و ای بسا آرمانی دارد، قدرت سیاسی را تصاحب می کنند اما پس از کسب قدرت سیاسی ناگهان تبدیل به مومانت شده، محافظه کار می شوند و بسیاری از شعارها از دستور کار خارج و یا تعمدا به فراموشی سپرده می شود. حال چه اینکه باریافتگان قدرت از ابتدا به آنچه تظاهر می کردند، باورنداشته باشند و صرفا به دنبال پوپولیسم و اغواگری سیاسی بوده اند و چه به آنها باورمند باشند اما در ادامه مسیر به بن بست ها برخورده و از تعقیب عملی شعارها و پرداخت هزینه های آن سر باز می زنند. این وضعیت، بستر ظهورِ کنشگرانِ مخالف می گردد و گروهها و جریان های جدید سیاسی را به وجود می آورد. سطح دیگری نیز در کنش گری سیاسی وجود دارد و آن اینکه روشنفکران و‌ برخی از فعالان سیاسی، فکری و اجتماعی، اساساً شعارها و آرمان های مورد نظر قدرت سیاسی حاکم را ظالمانه، مضر و نامرغوب بدانند و از همین رو،‌ دربرابر قدرت سیاسی بایستند و در یک هماوردی سیاسی، تلاش کنند تا با تنویر افکار عمومی و جلب نظر اکثریت، قدرت سیاسی را در دست بگیرند و یا هم حزب خاصی را به قدرت برسانند و در مسیر مورد نظر هدایت و مدیریت کنند. تغییر نوع نظام سیاسی، تغییر مکتبِ یک نظام، تغییر قانون اساسی و موارد دیگر، رویکردهای اپوزیسیونی است که در چند دهه اخیر شاهد آن بوده ایم و تاریخ سیاسی ملت ها نمونه های فراوانی ازاین دست را به سبک و سیاق متناسبِ با زمینه و زمانه خود را تجربه کرده اند. به طور کلی در وضعیت های فوق، جریان مخالف قدرت حاکم، "اپوزیسیون" خوانده می شود و این مفهوم در ادبیات سیاسی، دارای دو تعریف عمومی و اختصاصی است؛ "کوشش اتحادیه ها، ‌احزاب،‌ گروه ها،‌ دسته ها و افراد برای دستیابی به هدفهایی در جهت مخالف هدفهای دارندگان قدرت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، ‌چه بااستفاده از شیوه پارلمانی و یا شیوه های دیگر"، تعریف عامِ اپوزیسیون است. برطبق این تعریف،‌ تحقق و تولد جریان اپوزیسیونی،‌ لزوما منحصر در نظام و شیوه پارلمانی نیست و با شیوه های دیگر نیز امکان می یابد. اما تعریف ویژه و خاص تری نیز وجود دارد و آن اینکه " اپوزیسیون نامی است و به گروهی اطلاق می شود که در نظام های پارلمانی و به موجب قانون اساسی وجود آن به رسمیت شناخته شده و در درون پارلمان، گروهی را که به حکومت یا دولت پیوسته نیست و حامی آن نمی باشد." در این تعریف خاص، تولد اپوزیسیون در نظام پارلمانی و با به رسمیت شناختن قانون اساسی امکان پذیر می گردد و عملاً در یک سیستم لیبرال دموکراسی به وجود می آید که کنشگران از سوی مردم برگزیده شده اند و در پارلمان حضور و مشارکت دارند، اما در حاکمیّت نیستند.

به عبارتی دیگر، اینان واجد رسالت خطیر سیاسی در پارلمان هستند و می کوشند خود را یک آلترناتیو برتر از حکومتِ وقت تبارز دهند و طبیعی می نماید، زمانی موفقیّت رفیق آنان خواهد بود که ارزیابی مثبت از چگونگی فعالیّت های سیاسی آنان شکل بگیرد و با اقبال توده ها بدلیل ارزشگزاری کمی و کیفی متاع های سیاسی که اپوزیسیون تاکنون در بازار سیاست و به شهروندان عرضه کرده، ‌مواجه گردد و از همین رو، اقشار مختلف جامعه، اپوزیسیون را برای تصاحب قدرت سیاسی برمی گزینند. پرواضح است که این توان و امکان در جوامعی تبارز می یابد که مردم سالاری و شایسته سالاری عیار و معیار کنش وکسب قدرت سیاسی باشد.

براین اساس،‌ وجود اپوزیسیون در جوامعی که در حال گذار از دیکتاتوری به دموکراسی و از ‌دموکراسی های نوپا و نام نهاد به دموکراسی های واقعی و نهادینه هستند، هم طبیعی و هم حیاتی است و هم راه دشوار و حساسی را فرا رو دارند و ذکاوت، هوشیاری، برنامه و مرزبندی های روشن، ‌وسعت نظر و از خود گذشتگی های بسیاری می طلبد تا بتوان از سنگلاخ های توان فرسا عبور و به مسیرهموار و جان فزای سیاسی رسید. به هر روی از میان سایر گونه های اپوزیسیون نظیر"اپوزیسیون جانشین"،‌ اپوزیسیون همسو" ،‌"اپوزیسیون سازشکار" و... که شاخص ترین گونه ی آن "اپوزیسیون غیر همسو" است و بیرون از قدرت بوده و مشارکت سیاسی در حکومت ندارد. از این منظر دو تعریف فوق، تعریف مهم برای گونه های شاخص اپوزیسیون است. اما همه و همه در بسترهای مردم سالار و دموکراتیک متولد می شوند و به ترتیبِ امکان، وجود آنها برای منافع و مصالح راهبردی کشورها، ضروری و حیاتی است. درواقع وجود چنین گروهی است که به قرائت و توجیه رسمی و حکومتی از اوضاع، پایان میدهد و به روشنگری و افشاگری می پردازد و بدیل های روشی و ماهیتی را درابعاد مختلف، ارائه و قدرت را مهارپذیر می سازد و از دموکراسی های نام نهاد - رقیق و یا غلیظ آن- به دموکراسی های مطلوبتر، رهنمون می شود و به مثابه سایه ی مهمتر از اصل، به حفاظت از مردم سالاری، حقوق شهروندی و فردی می پردازد که بی تردید،‌ وجود آن تحت هر شرایطی ناگزیر، ‌طبیعی و حیاتی است.

در پرتو این توضیح، باید گفت؛ با توجه به شرایط عمومی و اختصاصی، پیشینه و تجربیات دموکراتیک علیل و کج دار و مریض کشور، نه تنها "افغانستان به حزب مخالف و اپوزیسیون قدرتمند نیازمند است که حیات دموکراتیک کشور به آن وابسته است. اگر بخواهیم قدرت ذاتا سرکش را در مسیر مصالح و منافع ملی،‌ عدالت اجتماعی، مهار و مدیریت کنیم، وجود اپوزیسیون چیزی فراتر از یک ضرورت است. حال چه قدرت سیاسی به آن رسمیت بدهد یا ندهد، دموکراسی و قانون اساسی آنرا به رسمیت شناخته است. آنچه قبل از این در قالب تمرکز زدایی از قدرت و درجریان انتخابات و مباحثات و مناقشات و جنجال های پسا انتخابات، قابل فهم است، اپوزیسیون مورد نظر تیم اصلاحات و همگرایی می توانست، طبق تعریف خاص و آن هم در نظام پارلمانی، امکان پذیر گردد، مشروط به اینکه شریک قدرت سیاسی نباشد، زیرا وقتی شریک، هرنقد و نفی یا آلترناتیو ساختاری و ماهوی را مطرح کند، خود متهم و شریک نقایص است و سهم مساوی در اتهام دارد اما اپوزیسیون به معنای عام، موجود طبیعی است که ازدل عملکرد نا مطلوب قدرت سیاسی حاکم متولد می گردد،‌ بدون آنکه قبل از قبل، برج و بارویی برای آن دست و پا شده باشد. نکته ای مهم اینکه نباید با الگوبرداری از دموکراسی های سرمایه سالار و صاحبان شرکت های و غول های رسانه ای غربی که دو قطبی و دوحزبی است، در حضیض دیکتاتوری دوحزبی فرو افتاد که در مواقعی هم به تشکیل حکومت ائتلافی می انجامد اما لزوما به تامین منافع همگانی منجر نمی گردد و مطلوب هم نمی تواند باشد. در این مدل(غربی)،‌ هیچ کسی را یارای رسیدن به قدرت سیاسی نیست مگراینکه از فیلترهای اهداف و راهبردهای دوحزب بگذرند و هضم آنان شوند. این خود نوعی انحصارگرایی و دیکتاتوری دوحزبی است و مردم ناگزیر از انتخاب این یا آن گزینه می گردند و گزینه و گزینش دیگری برای آنها موجود و مقدور نیست. از سوی دیگر، معقول هم نمی تواند باشد که پیش از پیش گروه مشخصی، تصدیق و تایید رسمی اپوزیسیون را اخذ کند ویا هم به صورت توافقی و یا از سوی قدرت سیاسی حاکم مجوز آنرا بگیرد و چنانچه فردا این گروه موفق به کسب قدرت سیاسی شد، بتواند این ملکیت را به رقیب پاس دهد و چنانچه هر دو شریک و مؤتلف در قدرت سیاسی شدند، وجود اپوزیسیون نیاز نباشد!؟ از سوی دیگر،‌ اپوزیسیون فی ذاته طبیعی و واقعی بوده، تجویزی نیست و قطع نظر از اینکه چه طیفی،‌ در چه مکان و امکانی سلطه سیاسی دارد، وقتی که عوامل آن موجود گردد،‌ به وجود می آید. فرض کنید، حکومت وحدت ملی شکل گرفت و- سخت مشتاقیم که انشاء الله شکل بگیرد-، آیا رفتارها و مدیریت حکومت وحدت ملی، می تواند‌ مطالبات و مطلوبات سیاسی، ‌اقتصادی و فرهنگی مردم و همه کنشگران سیاسی و فکری خارج از دوتیم و یا ریزش ها و رویش های آینده را که قطعاً شاهد آن خواهیم بود، تامین کند؟

قطعاً چنین نیست که اگر حکومت ائتلافی یا مشارکتی و یا وحدت ملی روی کار آمد، فلسفه وجودی اپوزیسیون هم منتفی گردد. و به صورت کلی در جامعه ی ما و حتی دموکراسی های مدرن و تاحدی مطلوب و شاخص دنیا، تضمین منافع و ‌مصالح ملی، تامین حقوق شهروندی ومطالبات مردم، ‌مهارقدرت و مدیریت آن در مدارهای دموکراتیک بوسیله اپوزیسیون،‌طبیعی،‌ ‌حیاتی و ضروری است.
مولف : سیدآقا موسوی نژاد
https://avapress.net/vdciypa3.t1avr2bcct.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما