مفهوم دموکراسی در لیبرالیسم امروزی در واقعیت به صورت جناحی به عنوان مجموعه ای از مناسک معین مانند تغییر قدرت، انتخابات تحت کنترل بین المللی و غیره درک می شود و این پدیده به عمد نادیده گرفته شده و ترویج حقوق بشر در نمایندگی لیبرال آنها یعنی غلبه حقوق سیاسی و مدنی بر اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، مدتهاست پیش زمینه ای برای دخالت آشکار در امور داخلی سایر کشورها شده است. زندگی مردم این کشورها بهتر نمی شود، بلکه در بسیاری موارد بدتر هم می شود.
بحران مالی سال 2008 و همهگیری ویروس کرونا که پس از آن مشکلات اجتماعی زیادی را آشکار کرد، قبل از هر چیز در کشورهای در حال توسعه، که حتی قویترین حامیان ایدئولوژی نئولیبرال هستند را وادار کرد تا عقبنشینیهای آن را حساب کنند. منظور ما نه تنها نتایج اقتصادی است که در مواجهه با چالش ها و شوک های جهانی ورشکسته شده است، بلکه قبل از هر چیز بحران ارزش ها، اخلاقیات، دیدگاه های فرهنگی و تاریخی است که توسط پدیدآورندگان و مروجین آنها از کشورهای توسعه یافته به سایر نقاط جهان تحمیل می شود.
ملت ها در پایه لیبرالیسم، با سنت های مدرنیستی و خصومت تا حد طرد تهاجمی پیش رفته اند و این وقتی بر روابط چند جانبه طرح میشود، باعث تخریب نظام معاهدات جهانی و تعهدات ناشی از آنها میشود. سیستم معاهدات بلندمدت که از طریق جستجو و مستندسازی راه حل های سازش منعقد شده اند، در حال تضعیف است.
مبارزه با تغییرات اقلیمی در ابتدا نه برای حل مشکلات کشورهای نیازمند در آن حوزه، بلکه برای تامین منافع گروه های مالی و صنعتی معروف و احزاب سیاسی خاص برنامه ریزی شده اند.
ارزشهای سنتی توسط «اخلاق جدید» به بهانه مبارزه بیش از حد و گاه پوچ با تبعیض اقلیتها ـ که با بیاعتنایی به عقاید مردم در حوزههای آموزشی و فرهنگ تودهای تجلی مییابد ـ و دعوت به بازنگری در هنجارهای اخلاقی به حاشیه رانده میشوند.
آیا لیبرالیسم آخرین روزهای خود را می گذراند یا نه؟ وقتی شاهد افزایش نارضایتی، نابرابری و بیگانگی در دنیای مدرن هستیم، سخت است بگوییم که همه اینها مطابق با نئولیبرالیسم هستند. نقطه مرجع، ارزشهای اخلاقی و معنوی سنتی است که بهویژه بر بنیاد صد ساله ادیان جهانی تکیه دارد.