تاریخ انتشار :سه شنبه ۷ ثور ۱۳۹۵ ساعت ۱۶:۴۹
کد مطلب : 125564
۷ و ۸ ثور؛ دو روی دو سکه!
بسیاری ها از ۷ ثور ۱۳۵۷، به عنوان روز نکبت و سیاه در تاریخ کشور یاد می کنند و عمده عامل بحران دامنه دار کشور و تباهی مردم افغانستان را در این روز و دنباله آن جست و جو می کنند.

بدون تردید بسیاری از ناهنجاری های امنیتی و سیاسی در افغانستان ریشه در کودتای عجول و بدون حساب و کتاب طرفداران بلوک کمونیستی در این کشور دارد و به یقین بخشی از مهم ترین قضایای نابهنجار جاری در کشور را می توان به این کودتای نافرخنده و نافرجام نسبت داد و تقصیر آن را نیز به گردن عوامل وابسته به اتحاد جماهیر شوروی آن روز انداخت.

کودتای عجول ۷ ثور سال ۱۳۵۷ خورشیدی، دو کاستی و نقص راهبردی و تعیین کننده را در خود نهفته داشت که اگر سران وقت کرملین به آن دو نکته توجه جدی و عمیق می کردند، با راه اندازی کودتا و به دنبال آن اشغال نظامی افغانستان، دچار بزرگ ترین خبط و خطای سیاسی- تاریخی نمی شدند.

چنانچه می دانیم بخش اعظمی از مردم افغانستان به شدت تحت تاثیر باورها و اعتقادات دینی-مذهبی خویش اند و به محض آنکه احساس کنند دولت و کشوری قصد حمله به باورهای فکری و ذهنی آنها داشته باشد، به طور خودکار و اتوماتیک همه با هم در برابر آن دولت و ایادی و عوامل وابسته به آن، بسیج می شوند؛ واکنشی که در برابر اشغال کشور شان بوسیله روسها نشان دادند و چهارده سال تمام با همه ی مشکلات و سختی ها در مقابل چندین کشور بلوک شرق و جزو پیمان ورشو، سرسختانه مقاومت کردند تا سرانجام ابر قدرت شرق را وادار به عقب نشینی از افغانستان کردند.

اشتباه نخست مقامات آن زمان کرملین، نادیده گرفتن این جهت از روحیه مردم افغانستان بود؛ روحیه ای که در واقع تعیین کننده بود و اما سران کرملین به دلیل خود بزرگ بینی های ناشی از قوت و قدرت نظامی خویش، بی اعتناء به آن وارد یک کشور بزرگ اسلامی شدند و از همین لحظه ورود نیز به ارتکاب خطای دوم خویش نیز مبادرت ورزیدند و آن اعتماد به جوانان خام و دور از عقل و خرد دو حزب خلق و پرچم بود.

اعضای دو حزب خلق و پرچم به خصوص رهبری آنها که خیال می کردند ناجیان واقعی و منحصر به فرد انسانها در روی زمین اند و از طرفی هم یک عمر در گوش ذهن و فکر آنان القاء شده بود که دین عامل بدبختی توده ها و موجب تخدیر فکر و ذهن آنها می باشد، بدون کوچکترین توجه به بافتهای فکری، و باورهای ریشه دار و عمیق دینی- مذهبی در میان اقشار مختلف مردم افغانستان، به یکبارگی شمشیر را از رو بستند و خود را با همه ی نیرو و امکانات مادی و نظامی و سیاسی در برابر مردم خویش قرار دادند.

حزب خلق و پرچم و رهبران و راهروان آنها هر کدام به نوبه خویش، خوره و سرطانی شدند و بر جان و مال این مردم افتادند و چهارده سال تمام هر آنچه از خیانت و دنائت و رزالت و ستم و پستی بود در حق این مردم بی دفاع و بی پناه انجام دادند؛ کشتن و در بند کردن علما و دانشمندان طراز اول مملکت؛ در بند کردن و زندانی نمودن چهره های معروف و دارای نفوذ قومی و اجتماعی؛ کشتن و از میان برداشتن چهره های مستعد علمی و هنری و در کل ایجاد یک فضای سنگین و مالامال از خفقان و اختناق در سراسر کشور نسبت به اقشار مومن و متدین و اذیت و آزار آنان در هر شکل ممکن!

بزرگ ترین اشتباه روسها دست کم گرفتن روحیه دینی و بیگانه ستیزی افغانها و مقایسه آنها با ساکنان کشورهایی چون تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان و باقی کشورهای مشترک المنافع در زمان شوروی سابق بود. روسها خیال می کردند افغانستان نیز یک تاجیکستان دیگر است که با یک یورش و چند روزی جنگ، سرانجام در کام اتحاد جماهیر شوروی سقوط خواهد کرد و جزو اقمار ابر قدرت شرق قرار می گیرد؛ اما گذر زمان و چهارده سال جهاد و مبارزه جانانه مردم مسلمان و مجاهد افغانستان، به کلی محاسبات و معادلات سران کرملین را بهم زد و سرانجام به خروج اجباری ارتش آن از افغانستان منجر شد.

در هر حال، تا این بخش از مطالب مربوط می شد به حادثه شوم و سیاه ۷ ثور که به قول برخی از تحلیل گران، عامل بسیاری از ناهنجاری های سیاسی و امنیتی در افغانستان شد و تا امروز سایه نکبت بار آن بر آسمان افغانستان و بر سر مردم آن، سنگینی می کند و گویا قرار هم نیست که به این زودی ها این ابرهای سیاه و سترون از سپهر غمبار این مردم و این سرزمین، کنار برود و رخت بر بندد.

۸ ثور اما یک حادثه ی صد در صد متفاوت است و بر خلاف نظرگاه برخی که ۷ و ۸ ثور را دو روی یک سکه می دانند و به دنبال آن نتیجه می گیرند که هر دو حادثه برای مردم ما شوم و نکبت بار بوده است؛ باید گفت که این دو حادثه هیچگاه از نظر ماهیت و همچنان فلسفه و هدف، سنخیتی با هم نداشته و با هم یکی نیستند؛ چرا که یکی با انگیزه و هدف تجاوز و دخالت و کشتار و تخریب، وارد معرکه افغانستان شد و دیگری با انگیزه و هدف لااقل دفاع از افغانستان و باورهای دینی و اعتقادی مردم آن در صحنه جهاد و مبارزه حضور پیدا کردند.

درست است که برخی از سران جهاد و مقاومت در نیمه راه تغییر جهت دادند و برخی در انتهای مسیر و برخی نیز حتی از بدو مبارزه، مشکل فکری و ذهنی داشتند و در واقع هر سه دسته با رویکرد مشترک، به بدنه جهاد و مبارزه راستین، ضربه های جبران ناپذیری وارد کردند و با راه اندازی جنگهای داخلی، مردم را از دعا کردن برای پیروزی مجاهدین پشیمان کردند و از همه بد تر که با عدم سازش میان خویش، زمینه را برای اضمحلال و فروپاشی حکومت خویش و نیز دخالت و حضور استکبار بی رحم و غیر انسانی غرب و قدرتهای استعماری غرب، مهیا و آماده کردند.

۸ ثور اما هیچگاه روی دیگر سکه ای نمی تواند باشد که یک روی آن ۷ ثور است؛ و این به این دلیل است که بر رغم وجود عناصر سه گانه مذکور در میان مجاهدین و سران و رهبران آنها؛ اولاً مومنان و مسلمانان بواقع مجاهد و قدیس در جبهات حق علیه باطل در سراسر کشور، نفس می کشیدند که هدف شان رضای حق و خدمت صادقانه در صورت پیروزی برای مردم محروم افغانستان بود و در همین مسیر نیز جام شهادت را سر کشیدند و ورق ادعای خویش را با خون خویش امضاء کردند و در ثانی و در زمان حاضر و پس از پیروزی نیز بزرگوارانی از همان مردان آئینه و آهن در میان مردم ما حضور دارند که از هر ابزار و امکانی جهت خدمت به مردم محروم افغانستان، استفاده می کنند و در حال سود رسانی به این مردم و این سامان هستند.

پس با ضرس قاطع می توان گفت و معتقد شد که ۷ و ۸ ثور، چنانکه ماهیتاً و در بعد هدف و انگیزه با هم فرق دارند، دو روی یک سکه نمی توانند باشند؛ بلکه این دو حادثه هر کدام سکه جدا و علی حده اند که هر یک برای خودش پشت و روی خاص دارد.
https://avapress.net/vdcaimn6y49num1.k5k4.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما