تاریخ انتشار :پنجشنبه ۲۴ جدی ۱۳۹۴ ساعت ۱۸:۱۲
کد مطلب : 121470
نگاه دوگانه به داعش از شرق تا غرب
در این اواخر هر رویداد تروریستی یا شبه تروریستی که در غرب واقع می شود، بی درنگ به داعش، نسبت داده می شود.

اندکی بعد، یک حساب کاربری گمنام به نمایندگی از داعش در یکی از شبکه‌های اجتماعی که مستقیما تحت نظارت سازمان های امنیتی غربی هستند، مسؤولیت رخداد را بر عهده می گیرد.

این تمام ماجرایی است که امروزه عرصه زندگی را برای مسلمانان در غرب تنگ کرده و بسیاری از شهروندان بومی غرب، همسایگان مسلمان خود را تهدیدی بالفعل تصور می کنند، مساجد چیزی شبیه اردوگاه آموزش «تروریست» است و صدای اذان، فراخوانی آشکار به خشونت علیه دیگری!

با این حساب، به نظر می رسد میان داعش و پروژه‌ اسلام ‌‌هراسی در غرب، یک ارتباط ظریف و مدیریت ‌‌شده وجود دارد.

مجله‌ منحطی منتشر می ‌کنند که زیر نام آزادی بیان مضحک به سبک غربی، در آن اهانت به مقدس‌ترین باورهای میلیون‌ها شهروند فرانسه و بیش از یک میلیارد مسلمان در سراسر جهان، آزاد باشد و هیچکس حق نداشته باشد، خدشه ‌دار کردن احساسات، ایمان و باورهای صدها میلیون نفر از سوی یک مجله‌ بی‌نام و نشان را جرم تلقی کند و در برابر آن، مجازاتی در نظر بگیرد.

در ادامه‌ آن، در کشوری که مدعی صدور دموکراسی و اعطای آزادی به سرزمین ‌های مستقل دیگر است، کنفرانسی برپا می‌شود و در آن، برای نمایش کاریکاتورهای توهین‌ آمیز به آخرین و مهربان ‌ترین پیامبر(ص) فراخوان داده می‌شود. سپس در یک تعقیب و گریز مهندسی‌ شده و کاملا هالیوودی، دو نفر به اتهام اقدام به تیراندازی در اطراف برپایی کنفرانس، کشته می ‌شوند.

در ادامه آن، به عروسک‌ خیمه ‌شب‌بازی داعش، دستور داده می ‌شود، مسؤولیت این حمله را بر عهده بگیرد تا ذهن‌ بسیط و تک‌ بعدی انسان رسانه ‌زده‌ و ماشینی جدید، بلافاصله نتیجه بگیرد که اسلام یعنی داعش و داعش یعنی نماد و نماینده‌ تفکر و طرز دید اسلامی که پیامبر(ص) آن را عرضه کرده است! بنابراین، از اسلام باید ترسید!

این در حالی‌ است که اگر آنچه داعش و طالبان مرتکب می‌ شوند دقیقا همان ‌چیزی باشد که اسلام گفته است؛ بنابراین، همه‌ میلیون‌ها نفری که در افغانستان و سراسر جهان، به اسلام و آموزه‌ های اسلامی پیامبر عظیم‌ الشأن اسلام اقتدا می‌کنند نیز تروریست و مستحق کشتار و بمباران هوایی و تشکیل ائتلاف ضد تروریستی اند!

این منطق کودکانه و عمیقا احمقانه ‌ای است. بر اساس این منطق ساده‌لوحانه به آسانی می‌توان میان داعش و خلفای اسلامی در زمان پس از پیامبر(ص) ارتباط برقرار کرد و نتیجه گرفت که اسلام در ذات خود، تروریست‌پرور و خشونت‌گراست!

این همان چیزی‌ است که امروزه کسانی که سعی می‌کنند داعش را با نشانی «دولت اسلامی» به جهان معرفی کنند به شدت به دنبال دست ‌یافتن به آن و تزریق آن از طریق انتشار مقالات و کاریکاتورهایی مانند شارلی ابدو در نشریات زرد هستند.

رسانه ‌های غربی و البته رهبران داعش در هماهنگی با سیاستمداران و سازمان‌ های جاسوسی آنها، تلاش گسترده‌ای می ‌کنند تا این گروه را به عنوان «دولت اسلامی» معرفی کنند تا به این ترتیب، آرمانشهر صدها میلیون‌ انسان در سراسر جهان را که در آرزوی برقراری دولت اسلامی در جهان هستند مورد حمله قرار دهند.

آنها به این ترتیب می‌ خواهند این پیام ضمنی را به بشریت برسانند که دولت اسلامی یعنی داعش، یعنی خون‌ریزی، یعنی سر بریدن، یعنی قساوت، بی‌رحمی و آتش‌افروزی، یعنی وحشت‌آفرینی، ترور و بمب‌گذاری‌های مرگ‌بار انتحاری.

آنها همچنین با جلب و جذب شماری از مسلمانان یا تازه ‌مسلمان‌های غربی برای داعش، تلاش می‌ کنند این ایده را به جامعه‌ در حال فروپاشی غرب تزریق کنند که اسلام و دولت اسلامی، آرمانشهر نیست؛ زیرا از نظر آنها داعش و طالبان نماد اصلی اسلام هستند.

این در حالی است که امروزه قربانیان اصلی داعش و طالبان و دیگران، خود مسلمان‌ها هستند. هم دین و آموزه ‌های آسمانی اسلام و هم امت مسلمان، آماج اصلی تیر ترور داعش اند.

با این حساب، منطق انسانی حکم می ‌کند که نتیجه بگیریم، داعش نه تنها نماد «دولت اسلامی» نیست؛ بلکه دشمن درجه یک اسلام و مسلمانان است؛ زیرا خون‌ریزی، خشونت و تروری که این نیروی ترویستی و امثال آن، در شهرها و کشورهای مسلمان‌نشین راه‌اندازی کرده، فقط و فقط از اسلام و مسلمانان، قربانی می‌گیرد.

چرا داعش و طالبان علیه رژیم اسراییل نمی‌ جنگند؟
آیا این کافی نیست که نتیجه بگیریم داعش نه تنها هیچ ربطی به اسلام ندارد؛ بلکه دشمن اصلی آن است؟

انتساب داعش به «خلافت اسلامی» به مثابه‌ یک آرمانشهر اسلامی نیز بر پایه‌ همین منظور انجام می ‌شود.

جریان خلافت‌ خواهی پس از فروپاشی آخرین خلافت منسوب به اسلام یعنی امپراتوری عثمانی یکی از جریان‌ های آرمان‌گرایانه‌ اجتماعی در دنیای اسلام بوده است.

کم نیستند شمار کسانی که تصور می‌ کنند پس از فروپاشی نظم جهانی و گلوبال خلافت اسلامی که در نتیجه‌ آن، اسلام‌ گرایی جای خود را به ناسیونالیزم، قوم‌ گرایی و ملی‌ گرایی لوکال و محلی داد، مسلمانان دچار فترت و ذلت شدند و این امر به سلطه‌ فراگیر غرب و بیگانگان بر سرنوشت ملت‌ های مسلمان انجامید.

با این حساب، خلافت اسلامی نه یک نظام مطرود در اثر تغییر ساختار، باورها، ارزش‌ها و اصول زندگی اجتماعی توده ‌های مسلمان و استلزامات ناشی از غلبه‌ مدرنیته بر سنت در حوزه‌ سیاست و حکومت و جامعه و فرهنگ و سبک زندگی و... است؛ بلکه رویایی است که دیگر دیری است در اثر عوامل فراوان، نابود گشته و دستیابی دوباره به آن به یکی از آٰرمان ‌های تاریخی انسان مسلمان تبدیل شده است.

تا پیش از ظهور طالبان، القاعده، داعش و بوکوحرام، نگاه انسان مسلمان به خلافت اسلامی یک نگاه رویاپردازانه و آرمان‌ گرایانه بود.

شماری از نخبگان مسلمان حتی تصور می ‌کردند که تنها راه بازگشت رونق و شکوفایی و پیشرفت و استقلال و عزت و اقتدار شایسته‌ اسلام و مسلمانان، رجعت به اصل خلافت و زنده ‌کردن دوران طلایی استقلال و اقتدار و اتحاد ملت‌ های مسلمان در آن دوران است.

در میانه‌ این رویابافی‌ها و آرمان ‌گرایی‌ها بود که القاعده در ابعاد جهانی و طالبان در سطح محلی، ظهور کردند که ایدئولوژی سیاسی خود را بر محور نجات جامعه‌ اسلامی و برقراری یک نظام جهانی مبتنی بر اصل خلافت اسلامی قرار دادند.

اسلام القاعده‌ ای و اسلام طالبانی در واقع، مدل دست‌ کاری‌شده و عمیقا سخت ‌افزاری از اسلام خلفای اسلامی در گذشته هستند و همین امر، بر تمام رویاهای نخبگان و توده ‌های مسلمان درباره‌ خلافت نقطه پایان گذاشت و چه‌ بسا جای آن را کابوس‌ های هولناک گرفت.

اتاق‌ های فکر و برنامه‌ریزی نهفته در پشت حرکت‌های طالبان و القاعده، مبانی اولیه‌ شکل‌گیری این شبکه‌ها را بربنیاد همان آرمان ‌های بنیادین و همگانی جامعه‌ مسلمان بنا کردند: بازگشت به اصل خلافت و مبارزه با طاغوت و سلطه‌ جهانی غیر مسلمانان.

همین امر نیز منجر به اقبال فراگیر اولیه به حرکت‌ های بازگشت‌ گرایانه القاعده و طالبان شد؛ اما با مواجهه با سیستم اعمال قدرت عملی این شبکه ‌ها، توده ‌ها از دامن آنها رمیدند و این امر، فضا را برای به ظهور رساندن گروه‌های تازه ‌تر با رویکردهایی به مراتب تندروانه‌ تر در حوزه‌ تاسیس خلافت اسلامی فراهم کرد. داعش و بوکوحرام، معلول این فضای تازه هستند.

آنچه این دو گروه از خلافت و اسلام به نمایش می‌ گذارند، به اندازه‌ای افراطی، بنیادگرایانه و ماهیتا بیگانه با پیام آسمانی اسلام است که طالبان و القاعده نسبت به آنها «میانه‌رو» به حساب می‌آیند!

این نشانگر آن است که آنچه بر سر خلافت اسلامی از سوی گروه‌ های افراطی و تروریستی نوظهور می‌آید، برنامه‌ ای مدون و پیچیده از سوی کسانی است که نیاز و آرزوی جمعی مسلمانان برای بازگشت به عصر طلایی خلافت اسلامی را درک کرده و نسبت به آن احساس خطر نموده اند؛ بنابراین، داعش، بوکوحرام و اسلاف آنها، پیش از آنکه تلاش درونی مسلمانان برای دستیابی دوباره به یک آرمان از دست‌شده‌ تاریخی باشد، پاسخ انحرافی قدرت‌های طاغوتی در برابر خلافت‌خواهی درونی و بازگشت‌گرایی ایدئولوژ‌یک جامعه‌ مسلمان است تا با اشباع کاذب این بازگشت‌گرایی واقعی، هم مسلمانان را از اسلام بزنند و هم اساس اسلام سیاسی و دارای برنامه‌ برای مدیریت جهانی را برکنند.
https://avapress.net/vdccmsqsx2bqi08.ala2.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما