تاریخ انتشار :پنجشنبه ۱۰ ثور ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۰۷
کد مطلب : 110840
آشنایی‌زدایی و بهره‎گیری از کلمات عامیانه و محاوره‌ای، باعث غنامندی زبان شعر شود

آشنایی‌زدایی و بهره‎گیری از کلمات عامیانه و محاوره‌ای می‌تواند نتایج خوب در یک اثر داشته باشد و باعث غنامندی زبان شعر شود و همچنان باعث نزدیک‌شدن زبان شعر با زبان مردم. 
به گزارش خبرگزاری آوا، عصر یکشنبه هفته جاری در حوزه‌ی هنری مشهد، نقد اختصاصی «گاهان» نخستین دفتر شعر طهماسبی خراسانی با همت استاد محمدکاظم کاظمی برگزار شد. 
گردانندگی این برنامه را که استاد کاظمی و قاسم رفیعا به عهده داشتند، در کنار صحبت‌های شان در لابلای برنامه که این‌جا نقل خواهیم کرد از استاد سید ابوطالب مظفری و برخی از شاعران جوان مهاجر و صاحب‌خانه برای نقد و نظر در مورد این کتاب دعوت کردند و همچنان از هنرِ موسیقی‌دان و آوازخوان توانای کشور جناب عیار بلخی برای رنگین کردن این محفل سود بردند.
باید یاد آور شد که سید نادر احمدی شاعر توانمند و نام ‌آشنای کشور که مقیم استرالیاست نیز در این برنامه به عنوان مهمان ویژه حضور داشت.
استاد کاظمی در این مراسم گفت: روند نقد کتاب ماهی یکبار برگزار می‌کنیم، کاملا روند انتقادی بوده و بیشتر به بُعدهای ضعف و نکات منفی اثر پرداخته می‌شود؛ چون جلسه اختصاصی است و به بُعدهای مثبت اثر همه آگاه.
نشست با خوانش یک شعر توسط شاعر گاهان آغاز شده و پس از وی از امان‌الله میرزایی شاعر جوان مهاجر دعوت شد که به خوانش نقد و نظر شان که به گونه‌ی مکتوب بود، بپردازند.
از گفته‌های آقای میرزایی است: «... و در این میان تنها هنرمند است که می‌تواند زبان گویا و قلب زنده و تپنده‌ی جامعه‌ی خود باشد. بیش از یک دهه است که آرامش نسبی در افغانستان حاکم شده و از برکت این آرامش، ادبیات و فرهنگ رونق خوب گرفته و چهره‌های جدید زیادی در این عرصه وارد شده اند آن هم با جهش بسیار خوب در فرم، زبان، محتوا و شاخصه‌های امروزی در شعر؛ از آن دسته اند شاعران جوان بلخ که توانسته اند کارنامه‌ی خوبی از خود به جا بگذارند؛ از این دسته سید نورالله طهماسبی خراسانی‌است که در بُهبُهه‌ی جنگ به دنیا آمده و سرزمین سوخته‌ی خویش را دیده و زندگی کرده است.
جامعه‌ی جنگ‌زده و مذهبی‌ای که بر شعر طهماسبی تاثیر گذاشته و ماهیت شخصیت او را در شعر ساخته است.»
وی افزود: «در شعر خراسانی زبان از حالت ابزار بیرون آمده و به هدف تبدیل می‌شود، در نتیجه اهمیت زبان در شعر به مراتب بیشتر است. به کاربردن واژگان عامیانه و خاص یک لهجه، واردکردن واژگان نو که نقش‌های جدیدی را در شعر می‌تواند ایجاد کند و از سوی دیگر ترکیب‌سازی راه نزدیکی ا‌ست برای خاص‌شدن و زبان خاص شاعر گاهان.
آشنایی‌زدایی و بهره‎گیری از کلمات عامیانه و محاوره‌ای می‌تواند نتایج خوب در یک اثر داشته باشد و باعث غنامندی زبان شعر شود و همچنان باعث نزدیک‌شدن زبان شعر با زبان مردم.
ترکیب‌سازی انتزاعی از ویژگی‌های خراسانی است که او را بیشتر به دهه‌ی شصتیان ارجاع می‌دهد. بیشتر شعرها روایت مفهومی دارند و منِ شاعر دچار مفاهیم کلی و انتزاعی می‌شوم. در بسیاری از تصاویر ایجادشده بین مصراع‌ها فاصله وجود دارد که درک را برای مخاطب سخت می‌کند.
وی در کنار تلمیحات به بسیاری از آرایه‌های ادبی چون سجع، واج‌آرایی و ایهام توجه داشته و بسیاری از شعرها در وزن دوری سروده شده اند. شاعر وزن دوری می‌تواند برای حفظ موسیقی شعر از قافیه‌های میان شعری استفاده کند و یا جملات را به صورت کوتاه به کار ببرد؛ ولی ایشان این کار را نکرده است.»
علی‌رضا جهانشاهی شاعر جوان ایرانی دومین کسی بود که برای ایراد نقد و نظر شان به جایگاه خواسته شدند.
وی با ذکر این مطلب که کتاب را کامل نخوانده است به سخن‌گفتن شروع کرد: «آوردن دیالوگ‌های بومی در بافت شعر که به طبیعت صمیمی، عاشقانه و بی‌ریای کارهای خراسانی افزوده مثل داشتن امتیاز انحصاری کوکاکولا است که مثل عموزنجیرباف به گند کشیده نشده است. که به عنوان نمونه می‌توان ازین بیت یاد کرد: «گلّه‌بانُم گَلّه را، گُل می‌چرانُم گلّه را / میهمانُم قُلّه را نزد شما حد اقل...» که با آوردن سه پیش (ضمه) مخاطب را به لهجه‌ی اصلی آن نزدیک می‌کند.
«جایی که پاسبانِ نبودن کبوتر است / جایی که نور گوش‌به‌زنگ است و هوشیار» در این بیت شاعر توانسته که بهشت را از طریق ایجاد یک فضای رویایی ترسیم کند که فقط خود شاعر در ساخت آن فضا دخیل است. ایشان با نام‌بردن مشکلات وزنی، ویرایشی و تایپی زیادی که شاید لهجه و یا وزن‌نفهمی شاعر در آن دخیل بوده، این جمله را صریح و با تاکید بیان کردند که ۷۰میلیون گویندگان زبان پارسی در ایران کنونی‌ست؛ بنابراین می‌شود مرکزیت زبان فارسی و شما باید با لهجه و زبان معیار اینجا شعر بگویید چون خیلی از واژگان و نوع برخورد شما با زبان برای این ۷۰میلیون غیر قابل فهم اند. ایشان همچنان نگاه آرکائیک شاعر گاهان را ایدیولوژی عامه‌ی مردم و پیش پاافتاده دانست».
از استاد سید ابوطالب مظفری به عنوان سومین منتقد برنامه خواسته شد که به ایراد سخن بپردازند. استاد مظفری فرمودند: «یک نکته‌ی قابل توضیح این است که زمان و مکانی که آقای خراسانی در آن شعر می‌گوید به نظرم در فهم شعرها و یا حد اقل همدل‌شدن با کارهای ایشان به ما کمک می‌کند. اگر مخاطبی از بیرون که با این فضا آشنا نیست به کتاب نگاه کند، دقیقا به همان‌جایی می‌رسد که آقای جهانشاهی رسید. ببینید ما این تجربه را در ایران نیز داشتیم؛ دوره‌ای که اخوان شعر می‌گوید؛ این شعرهای وطنی یا آرمانشهرگرایانه‌ی اخوان زاده‌ی یک فضاست که این فضا گسترده است. در تاجیکستان هست، در افغانستان هست و در ایران این دوران نیز هست. فضایی که در حقیقت هویت‌های جانبی هجوم می‌آورد به هویت دیرپا و ثابت و سعی در کنارزدن این هویت ثابت دارند. بسیاری از شاعران تاجیکستان نیز در همان زمان شروع می‌کنند به وطنی‌سرایی، همچنان در افغانستان و ...
اخوان تمام دردش این بود که عرب‌ها ما را کنار زدند و از صحنه حذف کردند. در افغانستان نیز در همین سه دهه‌ی پیش ناسیونالیزمی مطرح شد به نام ناسیونالیزم افغانستانی که خیلی از شاعران پارسی‌زبان و مردمی که خود شان را بومی و صاحب این تمدن و فرهنگ می‌دانستند با این ناسیونالیزم مشکل داشتند و نمی‌توانستند بپذیرند؛ ولی چون تا یک دهه‌ی پیش حتی شاعران و مردم ما به سبب تنگنا و خفقان سیاسی‌ای که حاکم بود نمی‌توانستند بر علیه این ناسیونالیزم اقدام کرده و آزادانه از آرمان شان سخن بگویند. این آرمان سرخورده شده و در ذهن‌ها می‌ماند. تک و توک کسانی بودند که در مورد زبان پارسی حرف می‌زدند، امثال شهید قهار عاصی؛ ولی عموما مجال برای گفتن این حرف‌ها در افغانستان نبود.
ولی در یک دهه‌ی اخیر فضا آماده شده و این آزادی‌ها و این بازگشتِ به خویشتن‌ها به نحوی در افغانستان روی کار آمد و تنش‌هایی هم که بین ناسیونالیزم افغانی و آریایی‌گرایی و خراسان‌گرایی بود اکنون رو آمده است.
همان‌گونه که گفتم گروهی از حاشیه به قدرت رسیدند و فرهنگ و تمدن بسیار طولانی یک ملت را کنار زدند و به نحوی از صحنه خارج کردند. اینک شاعرانی چون خراسانی وقتی شعر می‌گویند دقیقا مواجه هستند با این رویارویی. یعنی این‌که اینان یا نباید به زبان پارسی شعر بگویند و یا اگر می‌گویند باید به ریشه‌های شان نیز برگردند تا توجیه کنند که وقتی ما از زبان پارسی دفاع می‌کنیم به چه منظور است. لذا یک مواجهه است و یک ضرورت است برای شعر گفتن به این زبان. درست است که این ضرورت در ایران امروز حس نمی‌شود یعنی زبان پارسی به عنوان یک فرهنگ نهادینه شده و اگر کسی بیاید برای زبان پارسی و به دفاع از آن شعر بگوید زیره به کرمان بردن است، چون زبان و فرهنگ پارسی این‌جا مخالف ندارد؛ ولی آنجا دقیقا حرف تازه است، حرف زمانه است. ازین‌رو باید محیطی که شاعر در آن شعر می‌گوید را در نظر گرفت.این آرمان‌گرایی شاید در ایران کهنه، کلیات و حرف‌های معمول تلقی شوند؛ ولی شاید در جایی در سرزمینی این‌ها حرف‌های خیلی جدی باشند.
نکته‌ی دوم این‌که بیگانگی لهجه‌ای گاهی ممکن است باعث کج‌فهمی در گویندگان مختلف زبان شود، مثلا من جایی خواندم که مصححی نوشته بود که مولانا در فلان غزلش دچار بی‌وزنی شده، مثلا گفته «ای دوست سلامٌ علیک»؛ در حالی‌که مولانا در لهجه‌ی بلخ می‌گفت: «ای دوست سلام‌آلیک!» ایشان گویش رایج همشهریان خودش را به کار برده، نه این‌که بیاید و با لهجه‌ی غلیظ عربی بگوید «ای دوست سلامٌ‌ علیک!». اگر ما با این بیگانگی در دنیا نگاه کنیم شاید بگوییم که مولانا نیز دچار خطای وزنی شده است. لهجه‌ها را باید به رسمیت شناخت چون ما را از تنگنای زبان محدود فراتر می‌برد. باید به دوستانی که بیشتر در نقد شان به این جنبه پرداخته اند اشاره کنم که ما اگر لهجه را به رسمیت نشناسیم زبان ما دچار آفتی می‌شود که شعر امروز مان شده است. یک‌تعداد واژگان محدود وارد حوزه‌ی شعر شده که در حقیقت شعر را عقب نگه می‌دارد. من به عنوان یک خواننده‌ی افغانستانی خیلی خوشم می‌آید که نیما از واژگان حتی پرت شمال استفاده می‌کند که ما برای فهمیدنش حتی نمی‌توانیم به فرهنگ‌های عمومی مراجعه کنیم، باید برگردیم به فرهنگ گِلدی و داروک و این خوب است.
چه اشکال دارد که ما بیاییم واژگان، اصطلاحات و لهجه‌های خاص را وارد شعر بکنیم تا پارسی‌زبانان اکثریت ما که در تهران هستند نیز اینقدر درگیر با همان لهجه‌ی تهرانی خودشان نباشند و لهجه‌ی تهرانی را تحمیل نکنند بر کل آفاق شعر پارسی؛ البته باید جنبه‌ی زیبایی‌شناسی این واژگان و لهجه‎ها را نیز در نظر گرفت که اگر این کار ناهنجاری هم در آغاز داشته باشد کم‌کم تبدیل به هنجار خواهد شد. ازین دو دفاعیه که بگذریم نقدی هم دارم در نکته‌ی سوم.
و نکته‌ی سوم این‌که در شعر خاصیتی هست که من آن را دیکتاتوری شعر تعبیر می‌کنم و آن این‌که شعر دوست دارد که در متن همه‌چیز را در خدمت خودش قرار دهد؛ ولو این‌همه‌چیز فرهنگ باستانی باشد، واژگان محلی باشد، زبان باشد؛ وقتی در خدمت استعلای شعر در آمد می‌پذیریم و اگر نبود شعر آنان را پس می‌زند، مثلا در کار بسیاری از بزرگان می‌بنیم که فرم‌گرایی غالب و زبان‌گرایی عجیب و غریبی وارد شعر می‌شود؛ زبان‌گرایی جز عناصر شعر است ولی می‌بینیم که خود متن شعر اقتضا نمی‌کرده که این زبان‌گرایی افراطی وارد شعر شود. پس هرآنچه که حول محور شعر بچرخد و اثر آن را بطلبد جا می‌افتد و الّا هر عنصری هم که باشد شعر آن را پس می‌زند. در کارهای آقای تهماسبی گاهی این حالت بود یعنی دو چیز گاهی به افراط دیده می‌شد یکی همان باستان‌گرایی‌ها واژگانی که در اسطوره‌ها، در اوستا، در شاهنامه هستند که گاهی با متن سازگاری نداشت، گاهی هم استفاده از بعضی از لهجه‌ها این حالت را داشت، گاهی هم حتی فرم که من در بعضی از کارها دیدم که مثلا با غزل شروع می‌شد، بعد با مثنوی پی گرفته می‌شد و با تک‌بیتی به چهارپاره وصل شده، گاهی هم وزن کوتاه شده و دوباره به مثنوی یا غزل بر می‌گردد که این کار واقعا جالب است و جسارت می‌طلبد؛ ولی به شرطی که ساختار معنوی شعر آن را اقتضا کند.
دگر این که تکنیک برجسته‌ی خراسانی به نظرم توصیف است چون در هر شعری که او به توصیف نزدیک می‌شود شعر دلنشین‌تر و موفق‌تر می‌شود، مثلا همان غزل نخست را که همه نام بردند و ازین دست غزل‌های دیگر. مثلا «جوره نداشتن به محل» یعنی هم‌ردیف نداشتن خیلی قشنگ است که اگر خراسانی چند بار دیگر ازش کار بکشد دگر در تهران نیز قابل استفاده خواهد بود یا کارهای زبانی مثل ساختن واژه‌ی «برّه‌بان» که خوب هم جاافتاده و این ترکیب تازه‌ای‌ست. هرجا که شاعر صمیمی‌تر حرف زده و با احساس خود صادق بوده کارهای خیلی بهتری خلق شده حتی در همان کارهای وطنی نیز، مثلا در غزل «ایرانشهر» آدم حس می‌کرد که این کلمات فخیم باستانی در دل این شعر چقدر خوب و لذت‌بخش نشسته اند و چقدر با فضای شعر سازگاری دارند.
در آخر باید نتیجه بگیرم که طهماسبی خراسانی را شاعری دیدم که چند خصوصیت دارد؛ اولا در حال تجربه است، بی‌قراری و جستجو کاملا در شعرهایش پیداست و این کار بیهوده‌ای‌ست که در نخستین مجموعه از شاعر انتظار داشته باشیم که هم جسارت‌هایی داشته باشد، هم فراتررفتن از هنجارها را و هم کامل و پخته باشد.
دگر این‌که فراتررفتن از حد رایج زبان شعر امروز از قوت‌ها و نکات مثبت آفرینش‌های وی است. وقتی ده تا مجموعه‌ی شعر امروز را می‌خوانیم می‌بینیم که در تصاویر، در فضا، در کلمات و در دایره‌ی واژگانی همه یکسان اند، آنگاه کتابی مثل «گاهان» را که ببینیم بسیار خوشحال می‌شویم که حد اقل یک نفر یک جسارتی کرد و فراتر ازین دایره‌ی واژگانی محدود حرف زد؛ ولو خودش یک‌کمی قربانی شد، چون پیشگامان خطر گاه خطا نیز کنند».
استاد کاظمی با سپاسگزاری از استاد مظفری ادامه دادند که «اگر به پشت کتاب نگاه کنیم می‌بینیم که شاعر زاده‌ی ۱۳۷۰ است که تقریبا می‌شود ۲۴ساله که ما و شاعران هم‌سن و سال ما در این مقطع سنی به این پختگی و خلاقیت نرسیده بودیم که این واقعا امیدوارکننده است. چیز دیگری که شاعر گاهان دارد تلاش برای نوآوری‌ست و هنجارشکنی‌هایی که گاهی هم برخی به پختگی نرسیدند.
از مدتی که با شعرهای خراسانی آشنا هستم چه در جشنواره‌ها و چه در این کتاب و جاهای دگر، یک ویژگی خاصی را در وی می‌بینم و آن یک خلاقیت مهارناشده است یعنی شاعر کاملا خلاق و پویا است و ازین‌که فکر کنم تهماسبی با شعرهایش زیاد ور نمی‌رود و بازبینی نمی‌کند یک‌اندازه این پویایی و خلاقیت در بعضی کارها مهارناشده می‌ماند که شاعر را پس ازین به تامل بیشتر می‌خوانم».
الهه فیاضی و مهدی آخرتی نیز از شاعران جوانی بودند که پس از استاد مظفری به ایراد نقد و نظرهای شان پرداختند. از این که ایشان نیز بیشتر به همان نکات وزنی و لهجه‌ایپرداختند که قبلا آقایان میرزایی و جهانشاهی پرداخته بودند و توسط استاد مظفری پاسخ داده شده بود به تکرار پیاده‌کردن شان در این نبشته نیاز حس نمی‌کنم؛ ولی نکته‌ی مهمی را که به عنوان تعارض در سخنان آخرتی با آن روبرو شدیم همان بحث هویتی و نگاه آرکائیک شاعر بود که در محفل رونمایی گاهان در تهران نیز منجر به بحث‌های جغرافیایی شده بود که آقای آخرتی خراسانی را به اجتناب ازین رویکرد و نوع دید توصیه کرد.
قاسم رفیعا نیز به نقد گفته‌ی جهانشاهی که «شما باید طبق زبان و گویش ۷۰میلیون جمعیت ایران کنونی شعر بگویید» پرداخته و گفتند که «آقای خراسانی در نخست برای هم‌زبانان و هم‌میهنان خودش شعر می‌گوید بعد فراتر از مرزهای کشورش. چون ایشان در آنجا زندگی می‌کنند و باید در آغاز فضا، مردم و مخاطبانش را که ارتباط دایمی دارند در نظر بگیرد بعد دیگران را.
برای نزدیک‌کردن لهجه‌ها مجموعه‌ای لازم است تا کار کنند و گاه‌گاهی به منِ فارسی‌زبان تهرانی بگویند که آقا! زبانی را که تو با آن حرف می‌زنی به انحراف رفته است که باید برگردی به اصل زبان که زبان منِ افغانستانی یا تاجیکستانی‌ست و همچنان حساسیت‌هایی را که به اثر همین تندروی‌های بعضی از ماها در افغانستان ایجاد شده اند بردارند».
محفل با نوازندگی و آوازخوانی گروه موسیقی ققنوس به رهبری موسیقی‌دان و آوازخوان توانای کشور سید انور حسینی (عیار بلخی) با لذت و زیبایی تمام به پایان رسید.

https://avapress.net/vdcbagb8grhb8wp.uiur.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

کتاب بسیار پر باری بود و به نظر من شاعر بسیار خلاقانه در این کتاب کار کرده است.امیدواریم ک کتابهای بیشتری رو از این شاعر ببینیم ک به چاپ رسیده.با تشکر از قای تهماسبی خراسانی.محمدم از بچه های ققنوس