تاریخ انتشار :سه شنبه ۲۰ دلو ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۱۷
کد مطلب : 122475
انقلاب اسلامی و نقش ماندگار امام خمینی(ره)
در آستانه سی و هشتمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در ایران قرار داریم .شایسته بود که به این رخداد مهم و تاثیر گذار نیمه دوم قرن بیستم اشاره مبسوط و مطولی صور می گرفت، ابعاد و زوایای آن از مناظر و مرآی گوناگون بررسی می شد. آنچه امیدوار کننده و اطمینان بخش است این که: در این سی و اندی سال که از عمر انقلاب گذشته است،تلاش هایی پرباری دراین عرصه صورت گرفته و آثار ماندگاری نیز خلق شده است و آنچه در این مجمل می آید ادای دینی به انقلاب اسلامی وبه مردم ایران ونقش ماندگار امام خمینی(ره) در تاریخ معاصرجهان است.
انقلاب اسلامی و تاثیر این رخداد مهم هنگامی دانسته می شود که نگاهی گذرایی به قبل از انقلاب افکنده شود،و گفتمان های مسلط و مهم جهان مورد کنکاش و تفحص و گفت وگو قرار گیرد.
انقلاب اسلامی دگرگونی صرف سیاسی نبود که فقط رژیمی رفته باشد و رژیمی جدیدی بر جای آن قرار و اسقرار یافته باشد، که صرف رژیم جدید را در چهارچوب سیاست جهانی مورد ارزیابی و تحلیل قرار داد و به آن بسنده کرد.
انقلاب اسلامی ابعاد و زوایای بسیاری دارد. در عرصه سیاست ، ادبیات ، هنر اخلاق و علوم اجتماعی تاثیر خود را بر جای گذاشته و فقط با مطالعه تطبیقی قبل و بعد از انقلاب می توان به بخشی از تاثیر شگرف و شگفت این انقلاب پی برد و فهمید که چه تحولی مهمی بوجود آمده و چه دگرگونی های ژرفی بوقوع پیوسته است.
یکی از عرصه های مهمی که تحت تاثیر تحولات و دگرگونی های این انقلاب قرار گرفت و نگاه و نگره جدیدی را ایجاد کرده است، پیش فرض های جدید در تحلیل های سیاسی و اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی است. اگر در تحلیل های سیاسی قبل از انقلاب نگریسته شود. سیاست جهان معمولا با دو بازیگر مهم جهانی مورد ارزیابی و تحلیل قرار می گرفت، یعنی گفتمان مسلط سیاسی در جهان توسط بازیگران دو قدرت بزرگ در جهان خلق می شد، آنگاه تحلیل گران خواسته و ناخواسته در چهارچوب همین گفتمان مسلط جهانی به تحلیل و بررسی اوضاع جهان و رخداد های ریز و درشت آن می پرداختند.

قبل از پیروزی انقلاب اسلامی دو بلوک قدرت در جهان وجود داشت، بازیگران و کنش گران اصلی قدرت، ایالات متحده امریکا در یک طرف و شوروی سابق و یا بلوک شرق طرف دیگر آن بود.
این دو قدرت جهانی تعین کننده خط مشی کلی سیاست و قدرت جهانی بودند.
کشور هایی که نام "جهان سوم" را بر خود نهاده بودند و ادعای بیطرفی می کردند، به نحوی تحت تاثیر این دو بلوک قدرت قرار داشتند و از سیاست ها ی آنها پیروی می کردند. تحلیل گران سیاست و قدرت همانند پاندول ساعت میان این دو بلوک قدرت درحرکت بودند و میدان دید تحلیل گران همین عرصه محدود و محصوری بود که قدرت های مسلط بر اذهان تحلیل گران تحمیل کرده بودند.
انقلاب اسلامی پیروز شد، انحصار اطلاعات شکسته شد، فضای دیگری خارج از حیطه قدرت های مسلط جهان بوجود آمد ، فضای تنفسی دیگری تولید شد.گرچه هر دو بلوک قدرت جهانی،بر جای ماندند،اما ابهت و تاثیر گذاری گذشته را پاک از دست دادند – حداقل- اذهان تحلیل گران از تاثیر گذاری انحصاری این دو قدرت رهایی یافتند.
تحلیل گران با پدیده نوظهوری مواجه شدند، تجربه های جدیدی را فراروی خود دیدند،دنیای جدید و مبناهای متفاوتی را به تجربه نشستند.
تجربه های جدید انگار مخزن و انباری بود که دروازه آن گشوده شده بود که متاعی غیر از متاع متعارف جهان را در خود پنهان داشت.
قدرت سوم در عرصه سیاست جهان از دل انقلاب اسلامی بیرون آمد و گفتمان جدیدی را در جهان خلق و ایجاد کرد،که در مناسبات جهانی بی نظیر و بی سابقه بود.
این قدرت نه وابسته به شرق بود نه به غرب. گرچه این عدم وابستگی تنها درعرصه سیاست بروز و ظهور پررنگ تر قابل مشاهده تر داشت.اما رنگ خود را به همه پدیده های اجتماعی جهان زد و بعد از آن نگاه ها به جهان و قدرت تغییر شگرفی یافت.
تحلیل گر سیاسی،قبل از پیرو ی انقلاب اسلامی جهان را با دونگره مادی تحلیل می کرد، مبنای تحلیل ها بردو پیش فرض بنا می یافت، یکی مکتب مادی مارکسیستی بود که در سیمای اتحاد جماهیر شوروی سابق تجلی یافته بود. آموزه هایی این مکتب درباره انسان، اجتماع، تاریخ و سیاست نزدیک به یک قرن بود که بر ذهن و روان تحلیل گران سلطه و چیرگی یافته بود . تحلیلی هم که صورت می گرفت بر مبنای دیدگاه دیکته شده همین مکتب بود.
طرف دیگر یا مبنای دیگر هم مکتب مادی لیبرالیسم غرب بود که باز هم از انسان،قدرت و سیاست تعریف خود را داشت، و تحلیل گران باور مند به این مکتب با ابتنا به آموزه های این مکتب به تحلیل و تفسیر جهان مبادرت می کردند.
در مجموع جهان در چنبره و حصار دو بلوک قدرت مسلط جهان به سر می برد.شاید کوتاهی عمدی هم وجود نداشت، به قول مارکسیست ها جبر تاریخ این گونه اقتضا می کرد و ذهن تحلیلگران را، این دو مکتب فکری و سیاسی صورت بندی کرده بود.
و تحلیل گران با همین چهارچوب های پذیرفته شده نظری به تحلیل وقایع می پرداختند.
با پیروزی انقلاب اسلامی گفتمان جدیدی تولید شد، و به بار نشست، مثل آن که دروازه ی جدیدی را برروی جهان گشوده باشد و از مردم دنیا نیز دعوت کند که از این دروازه به جهان بنگرند ، منظره های دیگر و متفاوت تری را مشاهده کنید که تا هنوز ندیده اید .
انقلاب اسلامی این دریچه جدید رابر روی جهان گشود و دنیا را با گفتمان جدید آشنا کرد. دستان و ذهن پربار و پربرکتی که این دروازه گشود امام خمینی(ره) بود.
این که گفته می شود که جهان بعد انقلاب با جهان قبل از انقلاب پاک تغییر یافته است، یک احساس خام و یک دیدگاه بی پایه و یک نگاه بی مبنا و یک ادعای گزاف نیست. آنانکه در عرصه سیاست و قدرت و یا در عرصه جامعه و تحولات آن به اندیشه پرداخته اند، این تغییرهای شگرف را به عین و عیان دیده و به آن اذعان و اعتراف کرده اند و به این فهم رسیده اند که نقش امام خمینی(ره) در تحولات جهان ،بعد از انقلاب اسلامی قابل چشم پوشی نیست.
انقلاب اسلامی و امام خمینی رنگ خود را به تمام پدیدار های جهان زده است. اگر در چهارچوب کشور- ملت ها نیز نگاهی افگنده شود باز می توان این نقش را بوضوح دید و این تغییرات شگرف را مشاهده کرد.
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، اقلیت های مسلمان دربسیاری از کشور های غیر مسلمان از جمله کشورهای غربی زندگی می کردند، و وضعیت این گروه های اجتماعی دینی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با قبل از انقلاب یک سان دیده نمی شد.
قبل ا زپیروزی انقلاب اسلامی،حکومت های غربی روی این اقلیت ها حسابی باز نمی کردند و به آنها بهایی نمی دادند، گمان جامعه شناسان غرب براین بود که دین به تدریج قدرت و جاذبه خود را ازدست می دهد و از حیز انتفاع خارج می شود ،حال که خروج دین از زندگی مسلمانان حتمی است چه لزومی دارد که تلنگری به آن زده شود تاحساسیتی بوجود بیاید، بگذارید و بگذاریم این مرده(دین) خود راهی قبرستان تاریخ شود در فرهنگ غربی هضم و جذب و مستحیل گردد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی درایران، فرهنگ سکولار تساهل گرای غربی به تدریج، به یک فرهنگ ستیزه گر تبدیل شد. و انواع قانون وضع کردند تا در محدود کردن بیشتر اقلیت های دینی بپردازند.
قبل از پیرزوی انقلاب اسلامی، سکولاریزم سیاسی، بیطرفی را شعار کانونی خود تعریف کرده بود و بر این تعریف خود پای بند بود.گمان بر آن بود که با آزادی های بیشتر اقلیت های دینی زودتر به جامعه غربی هضم و حل می شوند،چون نه منبع مولدی وجود داشتند و نه پشتوانه ای که این اقلیت ها بر آن تکیه کنند.بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، تلاش هایی صورت گرفت که سیاست باز دارندگی نسبت به فرهنگ های اقلیت های دینی بیشتراعمال شود و محدودیت های بیشتری صورت گیرد،تا فرهنگ دینی از نمو و رشد بازداشته شود.
این واکنش های به نسبت غیر منتظره و خشم گینانه نتیجه پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و ناشی ازطرز تفکر امام خمینی است.
یکی از سخنان ماندگار امام خمینی این جمله کوتاه است که گفتند:"مسلمانها نباید تو سری خور باشد". آزادی مسلمان ها از استیلای استعمار گران و استثمار چیان از کانونی ترین اهداف امام خمینی و انقلاب اسلامی بود و هنوز هم در همین جهت حرکت می کند، نگرانی هایی که گاه و بیگاه از زبان رهبر کنونی انقلاب اسلامی شنیده و تکرار می شود،عین سخنان امام خمینی است که بر آزادی و عزت مندی مسلمانها تاکید می گذاشتند.و خطر دشمن را همیشه گوش زد و رهایی از مکر و کید دشمنان را بر مردم ایران و مسلمانان جهان تذکر می دادند و تکرار می کردند.
بنابراین اگر کانونی ترین اهداف امام خمینی و انقلاب اسلامی رهایی انسان مسلمان و بیرون رفتن از سلطه خارجی و باز یافتن هویت های مخدوش شده مسلمانی بوده باشد ، این انقلاب هنوز ادامه دارد وهم چنان سد ها را می شکند و مسلمان ها را به خود آگاهی و هویت یابی فرا می خواند.
سخن آخر این که دفاع از انقلاب اسلامی به معنای دفاع از هویت یابی مستمر مسلمانی است. تا این کانون روشن باشد، هویت یابی مسلمان ها به عنوان پیروان یک دین بزرگ الهی هم چنان جوشان و پرقدرت خواهد بود.
لذا برای هویت یابی و پررنگ شدن این هویت یابی غیر خشونت ورزانه، از این کانون هویت بخش باید دفاع کرد تا خون پاک هویت یابی در رگ های مسلمان ها جاری و ساری باقی بماند.
گفتنی است،وقتی گفته می شود که هویت یابی غیر خشونت ورزانه، بدین معنا است که هویت یابی دیگری نیز وجود دارد که در چهره گروه های تروریستی تبلور و تجلی یافته است. پس دفاع از هویت یابی مستمر غیر خشونت ورزانه در زیر لوای انقلاب اسلامی ممکن و میسر است.
مولف : سیدفاضل محجوب
https://avapress.net/vdciyrazwt1ar52.cbct.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما