تاریخ انتشار :چهارشنبه ۱ اسد ۱۳۹۳ ساعت ۰۹:۰۰
کد مطلب : 95801
دور باطل رهایی تروریست ها و تداوم تروریسم
پندارها این بود که پایان سلطه طالبان و ورود بیش از صد هزار نظامی امریکایی و غربی و یا عقد موافقتنامه استراتژیک و سامان یافتن ساختارهای نظامی و امنیتی، صدای ناهنجار انفجار قطع خواهد شد و دیگر شاهد اشک کودکان پدر از دست داده و زنان بی شوهر شده نباشیم . 13 سال است که عملیات های تروریستی روند یکنواخت خود را حفظ کرده و نهادهای رسمی و غیر رسمی خارجی یا داخلی به بررسی صادقانه کارکرد نظامیان خارجی  در مبارزه با تروریسم  نپرداخته و نهادهای قانونی کشور نیز آنها را مورد پرسش قرار نداده است. طی این مدت این نکته برجسته نشد که فلسفه وجودی آنها مبارزه با تروریسم است و وضعیت موجود قویا به اثبات می رساند که آنها یا نخواسته اند و یا در این عرصه ناتوان بوده اند. متاسفانه این موضوع به گونه ای پیگیری نشد که خارجی ها نتوانند به بهانه مبارزه با تروریسم، سرنوشت امنیت و ثبات کشور را به بازی بگیرند و در عین  حال  در برابر دولت و ملت افغانستان ژست طلبکارانه نداشته باشند و برای ادامه بازی بر تحویل تامل بر انگیز پرونده پرابهام و پر مشکل امنیت به نیروهای امنیتی افغانستان، نمایش دیگری را به راه نیاندازند. درحالی که به اعتراف "داود زی" وزیر محترم امورداخله، تحویل انتقال مسئولیت امنیت به نیروهای داخلی، زود هنگام و بدون فراهم سازی زیر ساخت های لازم آن بود.
اما با غرور و افتخار باید گفت؛ همین میزان، کشف و پیشگیری عملیات های تروریستی و بهبود نسبی امنیتی که به ارمغان آمده، محصول و مرهون تلاش های شبانه روزی نیروهای متعهد نظامی و امنیتی کشور است که علی رغم سناریوهای متعدد ضد امنیتی کشورهای خارجی مستقر در افغانستان، رقم خورده است. از سوی دیگر ناگفته پیداست پس ازسپری شدن 13 سال شعار مبارزه با تروریسم  از سوی نیروهای خارجی و تلاش های شبانه روزی و تحسین برانگیز نیروهای ملی، هنوز صدای دلخراش انفجار از جای جای کشور قویاً شنیده می شود و همچنان امکان شنیدن آن از هر کوی و برزن این سرزمین وجود دارد. حال پرسش مهم اینست که چه عواملی، ناکامی مبارزه با تروریسم را رقم زد و درمقطعی هم اگر شاهد کاهش کمی عملیات های تروریستی بودیم، این موضوع در رشد کیفی بازتاب می یافت. به بیان بهتر، چرا علی رغم تلاش های نیروهای ملی، معضل تروریسم در کشور وضعیت نهادینه پیدا کرده است؟ پاسخ به این پرسش و واکاوی بسترها و عوامل شکل گیری این وضعیت، مطمح نظر یادداشت پیش رو است تا دستندرکاران از باز تکرار اشتباهات گذشته جلوگیر نمایند و بازبینی استراتژی ملی مبارزه با تروریسم را کلید زنند.
در همین  چهارچوب، تاکید این نکته ضروری خواهد بود که عملیات های پرشمار تروریستی نظیر آنچه در ولسوالی ارگون یا قبل از آن در جای جای کابل به خصوص حمله به میدان هوایی پایتخت اتفاق افتاد، شکی در ماهیت تروریستی بودن چنین اعمالی باقی نگذاشته اما با کمال تاسف و به دلایلی، اسیر تر دستی ها و دروغ پردازی های مدعیان مبارزه با تروریسم شدیم و نتوانستیم به لحاظ مفهومی- گفتمانی را مسلط ایجاد کنیم و به تدوین یک راهبرد جامع و سامان دادن یک مبارزه بومی توفیق یابیم. لذا بایسته است در این خصوص به برخی عوامل عمده اشاره شود:
عامل نخست، اشتباه استراتژیک ما یک باور تهی در امر مبارزه با تروریسم بود. برخی می پنداشتند که ایالات متحده و هم پیمانانش برای مبارزه با تروریسم پای در این خاک گذارده و آنرا محقق خواهند کرد. آنها به حدی در این توهم عمیق فرو رفته بودند که هیچ تردیدی را در این خصوص بر نمی تابیدند. اما مخالفان به استناد اعترافات نخست وزیر وقت پاکستان "بی نظیر بوتو" که طالبان را ساخته امریکا، انگلیس و کشورش می دانست؛ و نیز واقعیت های عینی و زدو بندهای مرموزی که این جریان با همپیمانان منطقه ای مدعیان مبارزه با تروریسم داشتند و در سوی دیگر تداوم حیات تروریسم و کاسته نشدن از شعاع عملیاتی، این باور را شدیدا تقویت کرده بود که امریکا و ناتو، دریک بازی توافقی "سیاست نا آرامی شده" را برای تحقق اهداف بعدی خود دنبال می کنند. استنباطی که الحق و الانصاف واقعیات میدانی مؤید محکمی برای آن بود و هر قدر زمان بیشتری می گذشت، اعتراف به حقانیت این باور پر رنگ تر می شد. به عنوان نمونه، یکی از نمایندگان پارلمان سخنانی را از رئیس جمهور نقل می کند که به صراحت  اذعان به این واقعیت است؛ "امریکایی ها در پایگاه های خودشان در افغانستان تروریست ها را آموزش می دهند و به جاهایی که می خواهند می فرستند. عامل ناامنی همین خارجی هااند." بنابر این اولین اشتباه راهبردی ما امید و اتکاء به کسانی بود که نه تنها مبارزه با تروریسم نمی کردند که از تروریست ها به عنوان ابزار خوشدست تامین اهداف و منافع خود سود می بردند.
عامل بعدی، پارادوکس های مفهومی بود که تاکنون وجود دارد و باعث گردیده، نیروهای امنیتی ملی و افکار عمومی تصویر روشنی از قرائت دولتی در خصوص عاملان عملیات های تروریستی نداشته باشند؛ اینکه آیا انتحار کنندگان تروریست اند یا مخالفان مسلح یا ناراضیان حکومت؟ تحدید مفهومی می توانست، الگوی رفتاری قاطعی را برای دست اندرکاران مبارزه با تروریسم، فراهم نماید و این موضوع سهم مهم در سرنوشت سرکوب تروریسم داشت اما به دلایل نامعلومی این اتفاق نیفتاد.   
عامل بعدی مربوط به سیاست جنایی مبارزه با تروریسم است که از یک سو پیوند تنگاتنگ با مسایل مفهومی و ماهوی یعنی تعریف و تصویر رسمی از عاملان دهشت و وحشت دارد و از سوی دیگر به  تدوین راهبرد مبارزاتی ما مرتبط می گردد. 
باید اعتراف کنیم که در این خصوص اسیر تردستی ها و بازی های خارجی های مستقر در کشور شدیم و به تبعیت از آنها، تروریسم را به مخالفان مسلح یا برادران ناراضی تقلیل دادیم و از سوی دیگر، مبتلا به کوته نظری هایی شدیم که مصالح کلان ملی را بر نمی تابید. از این رو، بی توجهی تعمدی به عواقب رهایی بی محاکمه و  بی محاسبه و بی هدف، موجب رهایی انبوه فرماندهان و فرمانبران تروریستی شد که نه حسن نیت تلقی شد و نه هیچ کمکی به کاهش عملیات های تروریستی کرد بلکه طرف مقابل بیشتر به چشم باج می نگریست و این آنها را مصمم تر به ادامه این روند می کرد. 
طبیعی می نماید، وقتی که فرماندهان طالب، بدون آنکه مورد مواخذه قرار گیرند و مجازات اعمال خویش را تحمل نمایند و بی محاسبه و حتی با علم به اینکه مجددا به میدان جنگ باز می گردند، از زندانها رها شوند، دلیل قاطعی بر فاقد یک سیاست جنایی ملی است. بی هیچ تردیدی چنین رفتاری این نگرش را در تروریست ها  به وجود می آورد که آنها در موضع برتر قراردارند و در صورت ارتکاب هر عملی، قادر خواهند بود که معادله دلخواه را به طرف مقابل تحمیل کنند و این موجب می گردد که در چنین شرایطی راه خود را بروند. وانگهی افراد دشمن، هرگز بیمناک از عواقب اعمال ارتکابی نخواهند شد و همچنان امیدوار می مانند  که بالاخره در یک معامله یا باج خواهی رهایی خواهند یافت. بدیهی است، وضعیت روانی این چنین نه تنها ایجاد بازدارندگی یا پیشگیری نمی کند که به نوعی موجب تقویت روانی آنها در ارتکاب اعمال تروریستی بیشتر می گردد. 
حال اگر بخواهیم این وضعیت را تغییر دهیم، زمان آن رسیده که دولت افغانستان بازنگری جدی در مبارزه با تروریسم صورت دهد و خطاهای گذشته را جبران و تعریف روشنی از کسانی ارائه دهد که مرتکب دهشت و وحشت درکشور می شوند. 
گام بعدی، به تبع یک تعریف واضح ، طراحی یک سیاست جنایی دقیق است که ریز ریز حرکات مبارزاتی بر مبنای یک محاسبه معطوف به سرکوب، بازدارندگی و پیشگیری تدوین شده باشد.
 در گام آخر هم با یک عزم رویکرد ملی صادقانه و فارغ از محدود اندیشی های ناسازگار با عدالت و مصالح عمومی جامعه، این سیاست جنایی عملیاتی گردد؛ درغیر این صورت، جز دور باطل رهایی تروریست ها و بازگشت مجدد آنها به رویکردهای تروریستی و تداوم ترور و انتحار، ارمغان دیگری نخواهیم داشت.

نویسنده:سیدآقاموسوی نژاد؛معاون مدیر مسئول روزنامه انصاف
مولف : سیدآقا موسوی نژاد
https://avapress.net/vdccs4qo.2bqpx8laa2.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما