«دامنيكو لوسوردو» فيلسوف فقید ايتاليايی و منتقد لیبرالیزم، سال گذشته در 77 سالگی فوت کرد؛ در حالی که آثار ارزشمندی از خود در نقد ليبراليزم و تاريخ غرب به جای گذاشته است. او مدتها استاد تاريخ فلسفه در دانشگاه اوربينو در ايتاليا بود و سِمتهای پژوهشی بسياری در سطح بينالملل بر عهده داشت.
يکی از سنگهای بنای تفکر لوسوردو انتیامپرياليزم بودن یا امپریالیزمستیزی او بود. او همیشه سعی داشت به مقوله نظری «امپرياليزم» و مقوله مرتبط با آن «استعمار» جايگاه واقعیاش را در تحليلهای جیوپولیتیکی بدهد.
شايد مشهورترين اثر وی «ليبرالیزم: يک ضدتاريخ» باشد. موضوع و محتوای اين کتاب نه تفکر انتزاعی ليبرال، بلکه شکلگيری تاريخی ليبراليزم و توجه به واقعيات ملموس و انضمامی آن است.
او کتابش را با اين نکته آغاز میکند که معمولاً در پاسخ به سوال «ليبراليزم چيست» بیمعطلی میگويند ليبراليزم همواره سنتی فلسفی-سياسی بوده که دغدغه اصلیاش آزادی فرد است؛ اما صبحگاه ليبراليزم در غرب، که به بهترين وجه در نوشتههای لاک، گروتيوس، فرانکلين و اسميت مشاهده میشود، با فرايند سلب مالکيت نظاممند و قتلعام فجیع ايرلندیها و سپس سرخپوستان بومی آمريکا همراه بوده است. اين همزمانی که خود تناقصی سياسی-تاريخی است، تناقضهای فلسفی ريشهداری به تعقیب خود دارد.
در اين بررسی تاريخی، فيلسوف ايتاليايی معتقد است که ليبراليزم به منزله يک تفکر و موضع فلسفی، از همان آغاز به خط مشیهای بیاندازه غير ليبرال گره خورده است: بردهداری، استعمار، قتل عام، نژادپرستی و فخرفروشی.
این فیلسوف ایتالیایی نشان میدهد ديدگاههای فلسفی ليبرالهای سنتی فاصله زيادی با روالهای سياسی آنها دارد. چيزی که از آنها يک کل میسازد، بيش از همه به ارائه تصويری از اشکال متنوع سرکوب تمایل دارد. به واقع ليبراليسم با درهم تنيدگی «رهايی بخشی» و «نفی رهايی» در وضعيتی پارادوکسگونه قرار دارد.
او با روايت يک تاريخ فکری، از قرن هجدهم تا بيستم، تفکر نويسندگان مطرح ليبراليزم را بررسی و تناقضات درونی موضع فکری خاصی را هویدا می کند که تأثير زيادی بر سياست امروز داشته است. تفکر کسانی مانند جان لاک، برک، توکويل، کنستان و سیيز.
به گفته لوسوردو برای مثال، جان لاک با استدلال جدلی، قدرت مطلقه شاه را زير سؤال میبرد. از نظر او دفاع از آزادی شهروندان در برابر قدرت مطلقهی سلطنت امری ضروری پنداشته میشود؛ ولی از طرفی ديگر، جان لاک قهرمان بردهداری است. در اين مورد، او نشاندهنده نفی رهايی در ليبراليزم است. لاک «قدرت دلبخواهی اعطای مرگ و زندگی» برده را به مالک و ارباب میدهد. لاک در مقام منتقد سلطنت نماينده طرف رهايیبخش است؛ ولی وقتی از بردهداری تعریف میکند يا به آن وجههای قانونی میدهد، نماينده نفی رهايی در ليبرالیزم است.»
وی در گفتوگويی در باب کتابش میگويد: «در کتابم متنی را از سیيز نقل میکنم؛ يک ليبرال اهل فرانسه که نقش قابل اعتنایی در انقلاب فرانسه ايفا کرد. در اين متن او خواب و خيال امکان رابطه جنسی بين سياهپوستان و ميمونها را در سر میپرورد تا نژاد جديدی از بردهها را ايجاد کند. اين تصور ماترياليستی نيست. بر عکس، تصوری از آينده آرمانی است مبتنی بر اصلاح یک نژاد، تا نژادی از کارگران خلق کند که بهرهوری و تاثیر را بالا ببرند؛ ولی تا ابد غلام حلقه به گوش اربابانشان باشند.»
نویسنده: علی رضوی