تاریخ انتشار :چهارشنبه ۹ جدی ۱۳۹۴ ساعت ۱۷:۴۷
کد مطلب : 120842
...گوسفندان دیگر خیره در او می نگرند!
از خشونت و جنگی که هر روز بیش از روز دیگر گلوی مردم و حکومت پاکستان را می فشارد هیچ کس خشنود نیست.اما این پرسش مطرح است که چرا پاکستانی ها به اقدام اساسی دست نمی یازند و هم چنان شاهد قربانی شدن مردم خود هستند.
درحمله ی انتحاری اخیر که در یکی از شهرهای پاکستان انجام گرفت، بیش از ۲۶ نفر کشته و تعدادی هم زخمی برجای گذاشته است.

حکومت ومردم پاکستان لابد می دانند که حمله اخیر نه اولین حمله بوده ونه هم آخرین حمله وخشونتی ازاین دست خواهد بود . ماه دسامبر ۲۰۱۵م در یک حمله انتحاری بر یک دبیرستان نزدیک به ۱۵۰ دانش آموز کشته شدند و تعدادی هم مجروح بر جای گذاشت.
در فردای آن حادثه تروریستی، مقام های نظامی اسلام آباد واردکابل شدند و با مقام های افغانستان دیدار و گفت وگو کردند . این ذهینت ایجاد شده بود که گویا مقام های پاکستانی از حملات انتحاری برآن مدرسه شوکه شده و در یافته اند که بدون هم گرایی صادقانه با حکومت افغانستان و تصمیم مشترک برای مبارزه با گروه های تروریستی راه و گزیری دیگری ندارند. اما این خوش بینی ها چندان دیری دوام نیاورد و مقام های پاکستانی همان راهی رفتند که در گذشته رفته بودند.

مذاکره با طالبان بعد از حادثه تروریستی پشاور تدویر یافت، اما مقامهای پاکستان به جای آن که تلاش ورزند که مذاکره با طالبان تسریع گردد و راه دست یابی به صلح نزدیک تر شود، با اعلام مرگ ملا عمر به مذاکره خاتمه بخشیدند و این راه را عملا به بن بست بردند.

با توجه به مجموعه تحولاتی که هر روز رخ می دهد و پاکستانی ها را بیش از پیش متضرر می سازد و تلفاتی سنگین انسانی بیشتری بر آن کشور تحمیل می کند این پرسش هم چنان مطرح می شود که چرا مقام ها ی حکومت پاکستان برای حل این معضل منطقه ای تلاش مناسب انجام نمی دهند و به در خواست های مکرر مقام افغانستان وقعی نمی نهند؟

با توجه به این که حکومت گران و سیاست مداران پاکستان به این واقعیت وقوف دارند که حملات تروریستی در آن کشور بی ارتباط به حملات خشونت بار در افغانستان نیست،و نمی توان باور داشت که آتشی در خانه همسایه افروخته شود صاحب خانه از آتش برحذر باشد و خانه او را نسوزد.
به باور برخی از آگاهان، مقام های سیاسی پاکستان می دانند که جنگ و خشونت در همسایگی آن کشور ناگزیر دامن آن کشور را نیز خواهد گرفت و هم چنانکه تا هنوز گرفته است. اما آنچه این وضعیت را تداوم بخشیده و باعث تلفاتی بیشتر شده است، نظامیان آن کشور هستند که نمیخواهند امتیاز های سیاسی اقتصادی مهمی را که از گذشته های دور و از زمانی که حکومت نظامی در آن کشور مستقر بود، از دست بدهند.

نظامیان مجاری مهم اقتصادی پاکستان را زیر نفوذ خود داشته و دارند و از طرف دیگر تعین کننده سیاست های راهبردی آن کشور نیز هستند . این دو مجرای سیاسی و اقتصادی باعث شده،  که استیلای نظامیان را بر تصمیم گیری های مهم آن کشور حفظ کند.

نظامیان پاکستانی گمان می برند که ختم جنگ در کشورشان و هم چنان در همسایگی آن کشور باعث می شود که مردم متکی به حکومت ملکی شوند و نظامیان به تدریج جایگاه و موقف خود را از دست بدهند.بنابراین جنگ است که جایگاه و اتوریته نظامیان را حفظ می کند از این روی جنگ و خشونت به عنوان تنها وسیله تحکیم پایه های سیاسی و اقتصادی هم چنان افروخته تر و مشتعل تر نگاهداشته می شود و هیچ چشم اندازی نیز برآن قابل پیش بینی نیست .

نکته دوم آنست که ختم جنگ به تقویت پایه های حکومت غیر نظامی می انجامد و در نتیجه ممکن امتیازهای ویژه ی اقتصادی و سیاسی ای را که ویژه ارتش آن کشور است از آنها بستاند.

لذا تا وقتی آسیاب قدرت بر این مدار بچرخد، هیچ معلوم نیست که سیاست پاکستان نسبت به طالبان افغانستان و یا طالبان آن کشور تغییر پیدا کند و رویکرد صلح خواهی شکل گیرد.

آنچه که در افغانستان هم مانع رسیدن به صلح و مذاکره با طالبان شده است، نقش منفی ارتش و استخبارات ارتش پاکستان بوده است. در واقع چنین می توان نتیجه گرفت که مردم افغانستان و مردم پاکستان هردو گروگان اردوی پاکستان هستند، تصمیم گیرنده اصلی جنگ و صلح نیروهایی هستند که منافع خود را در ایجاد و تحکیم صلح نمی دانند.
کشور های غربی از جمله ایالات متحده امریکا گرچه از صلح میان طالبان وحکومت افغانستان اعلام حمایت کرده است.اما عملا دست اردوی پاکستان را در عملکرد ضد صلح باز گذاشته است.
هیچ فشاری برآن نیروها وارد نمی شود، شاید هم امریکایی ها بر نظامیان اعتماد بیشتر دارند تا مقام ها ی ملکی آن کشور، از این جهت فقط تماشاگر صحنه هستند و شاهد زور آزمایی مقام های ملکی و نظامی آن کشور.

در حالیکه برخی کارشناسان و آگاهان بدین نظر هستند که فشارهای سیاسی امریکا می تواند کارساز باشد و موضع جنگ طلبی اردوی پاکستان را تعدیل کند. اما امریکا عملا سیات دو گانه در قبال تروریسم در پیش گرفته و می خواهد منطقه هم چنان در حال جنگ وخشونت باشد، لذا بنیادی ترین تغییر در صحنه جنگ و صلح در دو کشور پاکستان و افغانستان،ایجاد تغییر در ذهینت ارتش پاکستان است، تا وقتی که تغییری دراین فاز جنگ صورت نگرفته است ، میان نظامیان و حکومت ملکی پاکستان دید و مواضع مشترک ایجاد نشده است و تا وقتی که منافع گروهی بر منافع ملی رجحان داشته باشد؛ هیچ امیدی نیست که طالبان پشت میز مذاکره بنشینند وصلحی در افغانستان و پاکستان بوجود آید.

گرچه هر حمله انتحاری ای که در پاکستان صورت می گیرد تلاش هایی برای صلح انجام می یابد ولیکن تلاش ها بیش از آن بر یک دید استژاتژیک و راهبردی مبتنی باشد
بیشتر افکار عمومی نشانه می رود و نشان می دهد که مقام های پاکستانی حتا با مردم خود روی راست و صادق نیستند چه رسد به این که با همسایگان خود صادقانه برخورد کنند.
مولف : م. سمنگانی
https://avapress.net/vdcee78zwjh8wvi.b9bj.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما